شاپیگان

وبلاگ رسمی دکتر پوریا اسمعیلی

شاپیگان

وبلاگ رسمی دکتر پوریا اسمعیلی

بایگانی
پیوندها

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۱
آبان ۹۵

 

 

سوسیالیسمsocialism ( جامعه باوری )
اصطلاح سوسیالیسم از واژه فرانسوی «سوسیال» به معنای اجتماعی اخذ شده است. فرهنگ آکسفورد در تعریف این واژه می نویسد: «نظریه یا سیاستی که هدف خود را مالکیت یا نظارت کل اجتماع بر ابزار تولید (سرمایه، زمین، دارایی و غیره) در جهت تأمین منافع همگانی قرار می دهد، و یا از این مالکیت و نظارت حمایت می کند».بطور خلاصه سوسیالیسم در صدد اجتماعی کردن ابزار تولید است اهمیت و ویژگی اساسی این مکتب عمدتا اقتصادی در جنبه سلبی و انتقادی آن نهفته است سوسیالیسم اصولا در مقابل تعالیم فرد گرایانه لیبرالیسم اقتصادی و سرمایه داری قرار می گیرد و بر خلاف این مکاتب که بر فرد و منفعت فردی اهتمام دارند این اندیشه بر جمع گرایی و سود همگانی تاکید دارد هر چند امروزه از جاذبه رویایی سوسیالیسم به عنوان یک مکتب مستقل کاسته شده است اما هنوز هم به ویژه از حیث تئوریک و در جنبه نقدی و از جهت تاثیراتی که بر روند مدرنیته غربی داسته است دارای اهمیت و قابل مطالعه است مهمترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیستی تکیه بر برتری جامعه و سود همگانی بر فرد و سود فردی است. از جهت تاریخی: سوسیالیسم طغیانی است بر ضد فردباوری و لیبرالیسم اقتصادی عصر جدید. سوسیالیسم نفی این نظریه است که پیگیری نفع فردی - چنان که هواداران سرمایه داری ادعا می کنند - خود به خود به نفع اجتماعی می انجامد، بلکه عقیده این مکتب، دخالت اکثریت و دولت، در مقام نماینده اکثریت، می تواند نفع عمومی را از دستبرد افراد در امان دارد. بعضی ریشه های سوسیالیسم را تا نخستین نظریه های اخلاقی و دینی مشوق برابری و همکاری اجتماعی و یا آرمانشهر افلاطون، به گذشته می برند اما سوسیالیسم جدید، در واقع فرآورده مستقیم انقلاب صنعتی است. سوسیالیسم یک ایدئولوژی شورنده علیه پیامدهای شوم انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه پرولتاریاست. مهمترین مؤلفه مشترک تمامی نظریه های سوسیالیستی، اهتمام آنها بر ترجیح جامعه بر فرد و فراتر نهادن سود همگانی بر سود فردی است. از این رو لبه تیز انتقاد سوسیالیست ها به سوی « مالکیت خصوصی» به عنوان اساسی ترین مؤلفه سرمایه داری بوده است. از این رو مالکیت خصوصی ابزار تولید را سرچشمه تمامی مفاسد و بیدادگری ها و نابرابری های زیان خیز اقتصادی و اجتماعی می دانند. به همین خاطر این تفکر در مقابل «آزادی» بر اصل «برابری» تأکید می کند. سوسیالیسم معاصر در مقابل بعضی شالوده های اساسی مدرنیسم مثل فرد گرایی و اقتصاد صنعتی و سرمایه سالار پدید آمده است این مکتب با فردیت انسان و آزادیهای اقتصادی لیبرالی و سرمایه سالارانه موافق نیست و فرد را به مثابه عضوی از پیکره جامعه و نه در برابر آن می نگرد پس سوسیالیسم و جامعه باوری در واقع شورشی است بر ضد فرد گرایی و جلو ه های اقتصادی آن یعنی لیبرالیسم اقتصادی و کاپیتالیسم . یکی از اصول و عناصر سوسیالیسم تفکرات فراملیتی ( انتر ناسیو نالیستی ) و گونه ای از تمایلات انسان گرایانه و اومانیستی بوده است ( اومانیسم جمع گرا). بیشترین انتقاد مخافان سوسیالیسم متوجه کاهش منزلت فرد و فرو نشاندن انگیزه های شخصی برای شکوفایی اقتصادی و زمینه سازی برای تمرکز گرایی و گاه استبداد و سرمایه داری دولتی است در نهایت سوسیالیسم هم نتوانست به اهداف خود دست یابد معمولا از سرگذشت سوسیالیسم در اروپای شرقی و شوروی به عنوان شاهدی بر این بن بست ها یاد می شود از همین روست که سوسیالیسم در اروپای غربی همت خود رامصروف آشتی دادن و آمیختن دموکراسی و آزادیهای فردی با مسئولیت اجتماعی کرده است. ( عبد الرسول بیات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه ها، ص 347تا 353 و داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران: مروارید، 1373، ص  204 - 205) .

 

===================
سکولاریسم
واژه سکولاریسم(Secularism) برگرفته از واژه لاتینى (Secularis)، مشتق از (Seculum) به معناى «دنیا» یا «گیتى» در برابر «مینو» است. و مفهوم کلاسیک مسیحى آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیت است. سکولار یعنى آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است. و سکولاریسم با لحاظ تبار لغوى خودانگارى، بى‏نیازى از دین و طرد آموزه ‏هاى دینى از ساحت اجتماع و مناسبات اجتماعى است و به معناى عرف‏ گرایى یعنى اتکاء صرف به خرد بشرى بدون استمداد از وحى الهى و نیز اعتقاد به اصالت امور دنیوى است. از نظر اصطلاح این واژه در سیر تاریخ، معانى گوناگونى همچون، ترخیص کشیشان، تفکیک دین از سیاست، تفوّق دولت بر کلیسا، تقلیب دین، و در نهایت طرد دین از ساحت حیات اجتماعى انسان را به خود گرفت.
شاید بتوان به عنوان یک تعریف نسبتا جامع در معناى نهایى و مصطلح آن چنین گفت: سکولاریسم عبارت است از، گرایش که طرف‏دار و مروّج حذف یا بى ‏اعتنایى و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهاى مختلف حیات انسانى از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت، اخلاق و... است. سکولاریسم به تعبیر بسیارى از جامعه شناسان یک گرایش دین ستیزانه است که در مواردى که ممکن باشد، معتقد به حذف دین به طور کلّى و استغناى آدمى از وحى و شریعت است.
براى آشنایى با زمینه ‏هاى شکل ‏گیرى سکولاریسم مطالبى را به اختصار توضیح داده می شود:
خاستگاه اصلى اندیشه جدایى دین از سیاست غرب است. در قرون وسطى و پس از آن عواملى دست به دست هم داد تا این اندیشه را بر فرهنگ غرب حاکم ساخت. از یک سو مسیحیت تحریف شده با مفاهیمى نارسا و غیر معقول، در کنار حاکمیت استبداد و اختناق رجال کلیسا؛ و از سوى دیگر تعارض عقل و علم با آموزه ‏هاى انجیل باعث شد تعارضى آشکار میان دین و تجدد در گیرد. تعارضى که سرانجام به تفکیک دو حوزه علم و دین انجامید و در نتیجه دین از صحنه همه حوزه‏ هایى که علم در آن سخن مى‏گوید کنار رفت.
در جهان اسلام اندیشه جدایى دین از سیاست از سوى سه قشر مطرح شده است:
نخست از سوى حاکمان جورى که در صدر اسلام مى‏خواستند جریان خلافت را به سلطنت تبدیل کنند مثلاً وقتى معاویه در سال چهل هجرى به خلافت رسید به عراق آمد و چنین گفت: «من با شما بر سر نماز و روزه نمى‏ جنگیدم بلکه مى‏خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم»، (ابن ابى‏ الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 160). پس از او حکومت در جامعه اسلامى از جنبه دینى خارج و به سلطنت تبدیل شد. سلاطین جور در هر دوره‏اى براى مبارزه با علماى دین، همواره سیاست را جداى از دین و شأن علما را بالاتر از دخالت در سیاست معرفى مى‏کردند، (صحیفه نور / ج 83، ص 217: درباره سخن رضا شاه به آیت الله کاشانى).
گروه دوم استعمارگران خارجى بودند. بزرگترین ضربه ‏هایى که استعمار از ممالک اسلامى دیدند از سوى تعالیم دینى و علماى دین رهبرى مى‏شد لذا فرهنگى که همواره از سوى استعمارگران براى ممالک اسلامى نسخه و ترویج مى‏شد فرهنگ جدایى دین از سیاست بود، (ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامى، صص 120 ـ 126).
قشر سوم: جریان روشنفکرى بیمار بود که از سوى تحصیل کرده ‏هاى غرب آغاز شده بود و سعى در تطبیق همان جریان جدایى دین از سیاست در فضاى غرب بر حوزه اسلام کردند غافل از این که اولاً اسلام غیر از مسیحیت است. ثانیا: آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطى بود مسیحیت ناب نبود. ثالثا: علماى اسلام نه تنها هرگز حاکمیت استبداد و اختناق نداشتند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند که هر دوره که قدرت به دست علماى اسلام بوده است دوره شکوفایى و رشد علم شناخته شده است.

 

=============

لیبرالیسم
لیبرالیسم مکتبی است که از عوارض دوران مدرنیته بوده و تکیه اصلى آن بر آزادى هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعى افراد است و به لحاظ مبانی ریشه در انسان محوری (اومانیسم) دارد، به عبارتی واژه Liberal در لغت به معناى مختلف به کار رفته است: آزاد مرد در مقابل برده، روشنفکر، سخاوتمند، لاابالى، بى‏بند و بار و... اما در اصطلاح به یک گونه طرز تفکر در زمینه‏هاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و دینى گفته مى‏شود که تکیه اصلى آن بر آزادى هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعى افراد است.
این مکتب که اولین بار به عنوان یک حزب سیاسى در سال 1850 م در انگلیس مطرح گردید داراى اصول و ویژگى‏هایى است از قبیل:
1- فردگرایى:
2- ارزش مطلق آزادى
3- انسان محورى و امانیسم: با توجه به نگرش مادى این اندیشه به عالم، آنچه اصل است، انسان است. به همین دلیل در وضع قوانین و ارائه خطوط اصلى سیاست و اقتصاد و فرهنگ، آنچه مهم و اصل است دیدگاه انسان و اراده اوست. برخلاف ادیان الهى و توحیدى که خدامحور هستند و مقنن اصلى را خداوند مى‏دانند.
4 - سکولاریسم
5- تسامح و تساهل
6- پلورالیسم و....

================

کمونیسم
واژه کمونیسم (commuonism) از ریشه لاتین (commons) به معنى اشتراک گرفته شده است کمونیسم از قدیمى‏ترین مکاتب سیاسى دنیا است در سال 1848 «کارل مارکس» و «فردریک انگلس» در آلمان در سال 1848 با انتشار مانیفست کمونیست حرکت تازه‏اى در نهضت کمونیسم جهانى به وجود آوردند، و نزدیک به هفتاد سال پس از آن لنین با استقرار نخستین حکومت کمونیستی جهان در روسیه امکانات اجرائی تئوری های کمونیستی را در معرض ازمایش گذاشت از نظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسایل تولید تکیه می کنند با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفته یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمار می آید و به حذف مالکیت خصوصی و دولت می انجامد. مارکس در آثار مختلف خود از «مانیفست» کمونیست گرفته تا کتاب «کاپیتال» تاریخ تحولات جهان را بر مبناى ماتریالیسم تاریخى، یا فلسفه مادى دیالکتیکى بیان مى‏کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهره ‏بردارى از این وسایل را زیر بناى تحولات اجتماعى مى‏داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگهاى طبقاتى و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسى و تجزیه و تحلیل مى‏نماید. از نظر مارکس دوره ‏هاى تاریخى عبارتند از: 1ـ کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولیدوجود نداشته است، 2ـ برده ‏دارى 3ـ فئودالیة 4ـ بورژوازى و سرمایه‏ دارى 5ـ سوسیالیسم 6ـ کمون ثانویه.
به طور مختصر مى‏توان اساس تفکر مارکسیستى را در موارد ذیل خلاصه نمود،
الف = اقتصاد تعیین کننده مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگهاى طبقاتى و مبارزه بین گروه هایى که منافع اقتصادى آنها با هم متعارض است چیز دیگرى نیست. بر اساس این تعبیر جنگهاى طبقاتى در مراحل مختلف تاریخى ابتدا بین بردگان و برده ‏داران، سپس میان فئودالها و «سرف‏ها» یا دهقانان فقیر و بى‏ زمین و بالاخره بین کارگران و سرمایه‏ داران در مى‏گیرد و سرانجام به پیروزى طبقه کارگر یا پرولتار یا و نفى کامل طبقات اجتماعى منتهى مى‏گردد.
ب ـ دولتها نقشى جز تأمین طبقه حاکم ندارند و در جوامع سرمایه‏ دارى دولت حافظ منافع صاحبان سرمایه ‏ها و استثمار طبقه کارگر است این فشار و استعمار فقط هنگامى خاتمه خواهد یافت که مالکیت خصوصى، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه کارگر حکومت را به دست خود بگیرد. و...، (محمود طلوعى، فرهنگ جامع سیاسى، ص 703 و 779)
در یک جامعه کمونیستی به اعتقاد طرفدارنش مالکیت وسائل تولید و همه چیز اشتراکی است و هر کس بدون توجه به مقدار و ارزش کاری که انجام می دهد می تواند به قدر نیاز خود از امکانات رفاهی بهره مند شود در چنین جامعه مرفه و پیشرفته ای نیازی به دولت به عنوان تنظیم کننده روابط افراد جامعه نیز احساس نمی شود تجاربی که پس از بیش از هفتاد سال حکومت کمونیستی در شوروی سابق و بیش از چهل سال حکومت کمونیستها در اروپای شرقی به دست آمده و سرانجام به فروپاشی شوروی و سقوط رژیم های کمونیست کشورهای اروپای شرقی انجامید محک خوبی برای امکانات اجرایی این تئوریها بود حذف دولت و اداره جامعه بدون دولت در جامعه کمونیستی نیز خیالی محالی است و بهترین دلیل ان قدرت روز افزون دستگاههای دولتی در کشورهای کمونیستی و کنترل همه جانبه و تمام عیاری است که بر کلیه فعالیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در این کشورها اعمال می شود.


============

فاشیسم «Fascism»
فاشیسم نام نهضت یا حرکتى است که نخستین بار به وسیله موسولینی دیکتاتور ایتالیا در سالهاى 1922 تا 1943 در آن کشور به وجود آمد و جریانهاى مشابهى مانند نازیسم در آلمان و فلانژیسم در اسپانیا به دنبال آن در همین خط سیر فکرى به وجودآمدند.
فاشیسم از کلمه «Fasces» گرفته شده و آن علامتى است به شکل تبر که بر روى پرچم‏هاى فرمانروایان قدیم رومى نقش بسته و سمبل قدرت آنها بود. فاشیسم پیش از اینکه یک فلسفه یا ایدئولوژى سیاسى باشد، یک روش حکومت است که بر سه اصل حکومت فردى، قدرت و حاکمیت دولت و ناسیونالیسم افراطى استوار است. در حکومت‏هاى فاشیستى فردى که در رأس حکومت قرار مى‏گیرد ما فوق قانون است. در حکومت هاى فاشیستى سازمان دولت با تکیه بر قدرت نظامى و گروه هاى فشار سیاسى و وسائل تبلیغاتى که در اختیار دولت است آزادی هاى فردى را محدود مى‏سازد و هرگونه حرکت مخالفى را سرکوب مى‏کند، (ر.ک: محمود طلوعى، فرهنگ جامع سیاسى، ص 625 و داریوش آشورى، دانشنامه سیاسى، ص234).
ویژگیهاى فاشیسم عبارتند از: 1ـ عدم اعتماد به عقل 2ـ انکار اصل اساسى مساوات بشرى 3ـ نظام رفتارى مبتنى بر دروغ و خشونت 4ـ سیستم تک حزبى و حکومت توسط عده‏اى نخبه و اعمال قدرت نامحدود 5ـ نژادپرستى و ناسیونالیسم افراطى 6ـ ضدیت با حقوق و نظامبین المللى 7ـ تقدیس رهبر تا حد ممکن 8ـ مخالفت با دموکراسى لیبرالیسم و سوسیالیسم 9ـ اعتقاد شدید به قهرمان پرستى (هیروئیسم» و رزمجویى (میلیتاریسم)
در مقایسه حاکمیت اسلامى با فاشیسم شاید از این جهت که فاشیسم، هم مدعى طرفدارى از محرومان و هم قائل به تقدس رهبرى و مردمى بودن رهبر است شباهتى را به نظر آورد. اما آنچه شالوده فاشیسم است، و در ویژگیهاى فوق تبلور یافته، هرگز در شکل نظام اسلامى راه ندارد چرا که مبناى تقدس به تنهایى مشابه‏ تر را نمى‏رساند و مخالفت امام و ولى فقیه با نظام حقوق بین الملل مخالفتى مقطعى و در مقابل سلطه و سیطره اقمار جهانى بر سازمانهاى بین‏المللى بوده است. به علاوه ولى فقیه همیشه در چارچوب قوانین و مقررات اسلامى و مصلحت جامعه اسلامى عمل مى‏نماید و هیچ گونه نظرات شخصى ناشى از جاه‏طلبى، احساس غرور و قدرت و... در او راه ندارد. در حکومت اسلامى یکى از منابع استنباط احکام اسلامى عقل بوده، همه مردم حتى ولى فقیه به صورت مساوى در برابر قانون مسئولند و هیچ قوم و ملتى بر سایراقوام امتیاز و برترى ندارد و تنها ملاک امتیاز تقوا مى‏باشد. اخلاق و رعایت اصول انسانى و ارزش هاى الهى جایگاه ویژه‏اى در برخورد با سایر ملتها، حتى طبیعت دارد. بنا بر توضیحات داده شده در مورد تفاوتهاى نظام فاشیست با نظام اسلامى و حکومت ولى فقیه، مشخص مى‏شود که اطلاق اصطلاح فاشیسم به حکومت دینى ناشى از تبلیغات گسترده دشمنان نظام اسلامى در خارج و ایادى آنان در داخل، در جهت مشوه جلوه ‏دادن چهره حکومت دینى مى‏باشد که این امر نشان دهنده شکست آنان در مقابله تئوریکى، فکرى و اندیشه‏اى و در صحنه‏ هاى عملى مى‏باشد، (ر.ک: کاظم قاضى زاده، اندیشه ‏هاى فقهى، سیاسى امام خمینى(ره)، ص 145). بر اساس این اصطلاحات احزاب مختلفی در جهان شکل پذیرفت که کمابیش به این اصول فکری با توجه به تفاوتهای قومی و منطقه ایی پای بند هستند.


=================

اومانیسم
اومانیسم در برابر خدا محوری، این نگرش، اصالت را به انسان داده و در حقیقت انسان محوری را زیر بنا به حساب می آورد. استدلالشان بر این دیدگاه آن است که انسان اولین موجود شناخته شده در عالم و نیز موجود برتر است (جمیل صلیبا، پیشین، ج 1، ص 159). این مکتب با نهادن انسان در مرکز تأملات خود، اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می دهد. به طور کلی اومانیسم در تاریخ غرب، با دو قرائت یا در دو گرایش کلی بروز کرده است.
یکی گرایش فردگرا و دیگری گرایش جمع گرا. فرد گرایی که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است، نه تنها اصالت را به انسان، که به فرد انسانی می دهد. در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی، گرایش جمع گرا معمولا در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و گرایش فردگرایانه خصوصا در لیبرالیسم و کاپیتالیسم خود را نشان داده است (عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه ها، ص 40). 2. از نظر تاریخی این جنبش اومانیستی بیشترین هم خود را صرف گریز از وضعیت حاکم در دوره قرون وسطا و نفوذ کلیسایی قرار داده بود، و چندان دغدغه نظم دادن به اندیشه های خود در چارچوب های علمی و فلسفی اومانیست ها، بیشتر از اندیشه هایی استقبال می نمودند که در تقابل با نظام حاکم قرون وسطایی شکل می گرفت. آنها مفاهیمی از جمله اختیار و آزادی انسان را همواره می ستودند.
طبیعت گرایی، تصدیق جایگاه لذت در زندگی اخلاقی، تساهل و تسامح دینی از دیگر موضوعاتی بود که به تدریج مورد علاقه اومانیست ها قرار گرفت (همان، ص 42 - 41). در مجموع از قرن چهاردهم میلادی تا به امروز، اومانیسم در معنای عام خود مؤلفه های زیر را مد نظر داشته است: محوریت انسان و پای بندی به خواست ها و علایق انسانی، اعتقاد به عقل، شک گرایی و روش علمی به عنوان ابزاری تناسب برای کشف حقیقت و ساختن جامعه انسانی، بر شمردن عقل و اختیار به عنوان ابعاد بنیادی وجود انسان، اعتقاد به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبنای خود مختاری و برابری اخلاقی، اعتقاد به جامعه باز و تکثرگرا، تأکید بر دموکراسی به عنوان بهترین تضمین کننده حقوق انسانی در برابر اقتدار فرمان روایان و سلطه جویی حاکمان، التزام به اصل جدایی نهادهای دینی از دولت، پرورش هنر مذاکره و گفت و گو به عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهم های گوناگون، اعتقاد به این که تبیین جهان بر پایه واقعیات ماورای طبیعی و توجه به جهان غیر دنیوی برای حل معضلات بشری، تلاشی است برای ضعیف و بی ارزش کردن عقل انسانی.
جهان موجودی خود پیدایش و انسان نیز بخشی از همین جهان طبیعت است که براساس یک فرآیند تحولی مداوم پدید آمده است و عقایدی مادی و ضد الهی فراوان دیگر از این قبیل.

 

نقد و بررسی:
1. بی تردید، آن گونه که اومانیسم می پندارد، انسان یگانه حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود آفریده ای است که خاستگاه وجود او، حقیقتی برتر از او و تنها حقیقت جهان است.
2. نگاهی اجمالی به پیشینه مکتب مزبور نشا ن می دهد که همین نگرش انسان گرایانه، در بسیاری از دوران های تاریخی، آنگاه که چیزی را معارض با منافع خود و به اصطلاح ارزش های انسانی مورد باور خود تشخیص داده، در صدد حذف و نابودی آن برآمده است؛ هر چند دیدگاه مقابل مزبور، نگرش انسان گرایانه دیگری بوده و هر چند به نابودی انسان ها و ارزش های انسانی و جهان طبیعت بینجامد.
3. در ادیان آسمانی، خصوصا دین اسلام، انسان افزون بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین، مسخر او قلمداد شده اند، اما آنچنان در عرصه هستی وا نهاده نیست که غیر مسؤولانه تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق تلقی کند. شأن انسان نیز در تفکر اسلامی، در امور دنیوی محبوس و منحصر نیست؛ بلکه پایگاه و شأن او در ارتباط با مبدأ و معاد و ارزش های اخلاقی معنا می شود (همان، ص 54). 


=====================

براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- لیبرالیسم غرب، آنتونی آرپلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز.
2- حسن قدردان قراملکى، سکولاریسم در اسلام و مسیحیت ، انتشارات دفتر تبلیغات.
3- کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، مرکز مطالعات و پژوهش‏هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، چاپ اول 1372.
4- فرهنگ واژه ‏ها، عبدالرسول بیات و جمعى از نویسندگان، مؤسسه فرهنگ و اندیشه دینى، چاپ اول، 1381.
5- على ربانى گلپایگانى، ریشه‏ها و نشانه ‏هاى سکولاریسم، کانون اندیشه جوان.
6ـ محمد قطب، سکولارها چه مى‏گویند؟.
7ـ سید محمدباقر صدر، اقتصاد ما، ج 1
8- سید محمدباقر صدر، فلسفه تاریخ در قرآن.
9ـ شهید مطهرى، نقدى بر مارکسیسم.
10ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۷
Pourya Esmaeili