مقدمه
بعد از ورود اسلام به ایران برای اولین بارحکومت صفوی(حک: ۱۱۳۵ – ۹۰۷ ه. ق) توانست جغرافیای سیاسی ایران را بعداز قرن ها به مانند دوره ساسانی در سایه حاکمیتی مقتدر و یکپارچه تحقق ببخشد .
صفویه که بعد از دو سده تلاش مستمر و هوشمندانه توانسته بودند از “پوستین درویشی” به سریر سلطنت دست یابند، ایران را از حالت ملوک الطوایفی خارج کردو تحت لوای مذهب شیعه و بااستفاده ازنیروی نظامی مریدان قزلباش که شاهان صفوی را به عنوان “مراد” خود می پنداشتند، امپراطوری را بنیان نهادند که بار دیگر وحدت سیاسی وارضی را برای این سرزمین به ارمغان آورد.
شاه اسماعیل اول (حک:۹۳۰ – ۹۰۷ ه.ق) بعد از دو قرن “تدارک صبورانه” اجدادش ، هنگامی که قدرت را بدست گرفت با همراهی و پشتیبانی مریدان قزلباش حکومتی را طرح ریزی کرد که در گستره آن اقوام و گروههای گوناگونی سکونت داشتند که به اذعان منابع؛ هر کدام از این اقوام و گروه ها نیز در شکل گیری و استقرار حاکمیت صفوی تلاشی چشمگیر و مؤثر داشته اند.
کُردها به دلیل موقعیت استراتژیک و به عنوان نیروی حایل میان دو امپراطوری رقیب صفویه و عثمانی، همواره مورد توجه دو امپراطوری بودند و خواهی نخواهی درگیر در کانون حوادث می شدند.
قبایل کُرد باتوجه به موقعیت خاص جغرافیایی و بافت قبیله ای که داشتند هر کدام به فراخور منافع و علایق خود جانب یکی از دو امپراطوری را گرفتند. باتوجه به اشاره جزئی و گذرا منابع دست اول به نقش قبایل کُرد در جریان رخدادهای عصر شاه اسماعیل آنچه قابل دریافت است مواضع متفاوت خاندان های کُرد در برابر امپراطوری نوظهور صفویه بوده است؛ برخی هوادار و متحد و تعدادی دیگر موضع مخالف و ناهمسازی در پیش گرفتند. قلمرو اردلان در دوره شاه اسماعیل اول، با زمامداری “بیگه بیگ” به اذعان منابع به سبب برخورداری از نیروی نظامی قدرتمند و به مدد جغرافیای سخت و صعب العبورش؛ موضع بی طرفی را برابر صفویه و عثمانی اتخاذ کرد و به این ترتیب توانست اقتدار خود را به رخ هر دو قدرت موجود بکشد.
دوره پنجاه و چهار ساله ،فرمانروائی شاه طهماسب اول(حک:۹۸۴ -۹۳۰ ه. ق) به مرحله” تثبیت “حکومت صفویه اشتهار دارد. دوره ی پرفراز و نشیبی که با حوادث بسیاری همراه بود که کیاست و دوراندیشی شاه موجب گردید که نه تنها رویدادها در ارکان حکومت تزلزلی وارد نیاورند، بلکه باعث قدرت گیری روز افزون و دوام بیشتر حاکمیت گردد.
قبایل کُرد در دوره شاه طهماسب اول به دلیل جغرافیای سیاسی و انسانی و همجواری با عثمانی و همچنین حضور در نواحی شرقی صفویه ( هم مرز با ازبکان)، در پیاده کردن طرح های دربار صفوی برای حراست و صیانت از مرزها و مقابله با تجاوزات خارجی و سرکوب شورش های داخلی نقش انکار ناپذیری ایفا کردند.
عثمانی ها در این دوره چهار جنگ را _ که به طور متناوب بیست سال از کل دوره فرمانروایی شاه طهماسب را در بر گرفت_ بر امپراطوری صفویه تحمیل کردند. در این یورش ها، کُردها به طور عموم و خاندان اردلان به طور اخص، حضور و نقشی قابل تحسین در راستای حفظ تمامیت ارضی ایران ایفا نمودند. در یورش سوم عثمانی ها که با سعایت و تحریک اقاص میرزا برادر شاه طهماسب به قلمرو صفویه صورت گرفت ، سرانجام این تدبیر و هوشمندی سرخاب بیگ حاکم اردلان بود که باعث شد، القاص میرزا خود را به فرستادگان شاه تسلیم و غائله ای که مدت دربار صفوی را به خود مشغول کرده بود، خاتمه یابد.
پس مرگ از شاه طهماسب اول، فرزندش اسماعیل میرزا با عنوان “شاه سماعیل دوم ” در سال ۹۸۴ه.ق بر تخت سلطنت جلوس کرد. دوره کوتاه ولی خونبار او با کشتار تعداد زیادی از شاهزادگان و رجال صفوی همراه بود به گونه ای که تاریخ نگاران، شاه اسماعیل دوم را از لحاظ قساوت قلب و خونریزی باتزار همعصرش “ایوان چهارم” ( مخوف ) همسان دانسته اند اما از لحاظ روابط خارجی دوره آرام و بدون کشمکش همراه با حسن همجواری با همسایگانش را پشت سر نهاد. در این دوره کوتاه و مستعجل ، کُردها و به طور مشخص خندان اردلان رابطه ای مطلوب و مناسب با دربار صفوی برقرار نمودندو با دارالسلطنه قزوین مراوده داشتند. .
بامرگ شاه اسماعیل دوم در سال ۹۸۵ه.ق؛ فرزند دیگر شاه طهماسب اول، محمد خدابنده که از کشتارهای اسماعیل دوم جان سالم به دربرده بود سکان زمامداری امپراطوری ایران را بدست گرفت. شاه محمد خدابنده به دلیل ضعف بینانی و ناتوانی جسمانی “آلت دست” اُمرای قزلباش و حرمسرا بویژه همسرش، مهدعلیا، قرار گرفت . اختلاف میان سران قزلباش و حرمسرا و ناتوانی شاه در حل و فصل این اختلافات، موجب اختلال و نابسامانی در امور مملکت گردید. در این اوضاع و احوال برخی قبایل کُرد که متحد و شریک صفویان بودند بالاجبار به دربار استانبول گرایش پیدا کردند. از سوی دیگر؛ عثمانی ها که اوضاع داخلی صفویه را متشنج و آشفته دیدند؛ دورجدیدی از حملات خود را برای براندازی همسایه شرقی تدارک دیدند. برخی تاریخ نگاران علت این تهاجمات را به گونه ای منعکس کرده اند که گویی قبایل کُرد حایل دو طرف، عامل اساسی لشکرکشی های عثمانی بوده اند؛ درحالی که آنچه از فحوای منابع دست اول قابل دریافت می شود، در جریان تهاجمات پنجگانه عثمانی تنها در یورش اول برخی قبایل کُرد حضور داشته اند و در سایر یورش ها هیچگونه اشاره ای به نقش کُردها در قشون کشی عثمانی نشده است . علاوه براین در سپاه صفوی نیروهای از کردها در مقابله با تجاوزات مکرر عثمانی مشارکت داشتند که اولیای در بار اصفهان را در راستای استحکام حاکمیت ایران یاری می کردنند. خاندان اردلان در این برهه ی زمانی در ابتدا متحد صفویه بودند اما بر اثر تحولات داخلی دارالایاله و با روی کار آمدن ” تیمور خان” به استناد منابع به دلیل اوضاع به هم ریخته و متزلزل حاکمیت صفویه این خان اردلان بنا بر مقتضیات زمانی با استانبول دست اتحاد داد.
این نوشتار تلاش دارد تا با اتکا و استناد به منابع دست اول و تحقیقاتی معتبر به بررسی رفتار سیاسی قبایل کُرد و خاندان اردلان در حکومت صفویه؛ در دوره ی پرآشوب و آشفته پس از مرگ شاه طهماسب اول(۹۸۴ ه.ق) تا جلوس شاه عباس اول “کبیر” ( ۹۹۶ه .ق) بپردازد. در ادامه به تفکیک ؛ قبایل کُرد را که با حکومت صفویه متحد و روابط حسنه ای داشته اند برای تفهیم بهتر تقابل و تعامل کردها و دربار صفویه آورده ایم.
موضع کُردها در جنگ جانشینی شاه طهماسب :
بعد از مرگ شاه طهماسب و ابهام در مسئله جانشینی، در قلمرو صفویان به خصوص در دارالسلطنه قزوین و دولتخانه، درگیری ها یی میان اُمرا و طوایف قزلباش بر سر تعیین جانشین شاه متوفی در گرفت. علاوه بر قزلباشان، سایر گروه ها و اقوام غیرقزلباش موجود از جمله چرکسها، کردها، ارامنه نیز خواه ناخواه درگیر این مسئله گردیدند و هر کدام به فراخور موقعیت و شرایط خاص خود به طرفداری از شاهزاده موردعلاقه خود پرداختند. کردها از شاهزاده اسماعیل طرفداری کردند، پس باید آنان را نیز در زمره اسماعیل میرزائیان دانست زیرا که پس از به تخت نشستن شاه اسماعیل کردها مورد توجه شاه مذکور واقع شدند.
قبایل استاجلو و گرجی و شیخاوند و طوالش که بزرگشان معصوم خان صفوی، حمزه سلطان طالشی، سیدبیگ کمونه و علیخان بیگ گرجی و الله قلی خان ایجک اوغلی استاجلو بودند از حیدر میرزا حمایت می کردند وبه «سلطان حیدریان» شهره یافتند و در مقابل، اویماق افشار،ترکمان ،قاجار و ذوالقدر و روملو که بزرگشان سلطان جابوق ترکمان ،قلی بیگ افشار ، محمد قلی ذوالقدرمهردار و میرزاعلی سلطان قاجار و حسینقلی روملو بودند به «سلطان اسماعیل میرزائیان »معروف شدند.[۱]
مورخان معاصرنوشته اند در این منازعات و نبردها کردها از اسماعیل میرزا حمایت کردند و در به سلطنت رسیدن این شاهزاده نقش آفرینی کردند[۲].
شواهد و قرائن تاریخی این دیدگاه را تأیید می کند چرا که بعد از به قتل رسیدن حیدر میرزا ، ابتدا افشار آقا از ملازمان امیر بیگ افشار خود را از قزوین به قلعه قهقهه رساند و تمام رخدادهای دارالسلطنه را از مرگ شاه طهماسب تا قتل حیدرمیرزا به سمع و نظر اسماعیل میرزا رساند اما شاهزاده به سبب سالهای طولانی حبس که امید رهایی نداشت به گفته افشارآقا وقعی ننهاد؛ در همان اوان شاهوردی بیگ جلال اغلی چگینی که مورد اعتماد اسماعیل میرزا بود به قلعه رسید و تمام وقایع دولتخانه را که منجر به کشته شدن حیدر میرزا گردیده بود، برای وی تشریح کرد. اسماعیل میرزا که بعد ازاین پادشاهی خود را قطعی و حتمی دید، فی البداهه این بیت را گفت:
تاج بر فرق من خدای نهاد کوشش خلق باد شد باد.[۳]
شاهزاده صفوی پس از این که برسریر سلطنت نشست، شرفخان دوم بدلیسی را به عنوان امیر الامرای کردها منصوب کرد و تمام امور و مهمات کردها را به وی واگذار کرد.[۴] انتصاب این امیر کُرد از سوی شاه صفوی به عنوان امیر الامرای کردها و واگذاری تمام امور قبایل کُرد به او، بیانگر حمایت و پشتیبانی کردها از شاه اسماعیل دوم در جنگ جانشینی بوده است.
والتر هینتس دلیل حمایت شرف خان بدلیسی از شاه اسماعیل دوم در جنگ جانشینی را اینگونه تحلیل کرده است که این امیر کُرد معتقد بوده است ، اسماعیل دوم قبل از آنکه به طور قطعی به قدرت دست یابد بر خلاف سنت آبا و اجدادیش؛ دولت و حکومتی را تاسیس کند که در ایران شیعه و سنی بتوانند در صلح و صفا و بدون زیان رساندن به یکدیگر زندگی کنند.[۵]
از دیگر مصادیق حمایت کُردها از به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل دوم که منابع به آن اشاره ای نکرده اند اما به نظر می رسد در این جریان ها به نفع شاه مذکور فعالیت داشته اند، حمایت صوفیان کُرد تباری بود که در زمان شاه طهماسب از مناطق شرق عثمانی به قزوین آورده شده بودند و در آنجا ساکن بودند. این حدس و گمان با توجه به این که این صوفیان تحت رهبری حسینقلی روملو از حامیان شاه اسماعیل دوم بودند نظر ما را تأئید می کند.
سرکوبی صوفیان کُرد در قزوین به دستور شاه اسماعیل دوم :
بعد از قتل حسینقلی خلفاروملو که در میان صوفیان دار السلطنه از نفوذ بسیاری برخوردار بود، شاه صفوی بر آن شد که از این حادثه به منظور تثبیت قدرت و حفظ موقعیتش در برابر مدعیان درباری استفاده کرده و هم صوفیان طرفدار حسینقلی را سرکوب کند چرا که اینان در آینده به بهانه حذف حامی خود درد سر ساز می شدند و از سوی دیگر شاه قصد آن داشت که در بحبوحه کشتار این صوفیان، گروهی دیگر از شاهزادگان مدعی سلطنت را از سرراه بردارد.
این صوفیان کُردتبار در زمان شاه طهماسب از ممالک عثمانی برای مریدی این خاندان به ایران انتقال یافته بودند و درکنار شهر قزوین منازل داشتند .[۶] اما شاه طهماسب به دلیل جمعیت زیادشان آنچنانکه شایسته بود به آنها توجهی نمی کرد و آنان را طائفه طائفه به صنایعی مشغول کرده بود وایام می گذشت[۷] تا آنکه روزی در میدان سعادت آباد برسرخرید و فروش گوسفندی میان ملازمان عبدالغنی بیگ استاجلو داروغه قزوین و این صوفیان نزاعی در گرفت.[۸]
چون داروغه نتوانست صوفیان مذکور را سرکوب کند، به شاه شکایت برد و شاه که این در گیری و منازعه را توطئه ای از جانب شاهزادگان و اُمرای قزلباش می دانست، به مسیب خان تکلو دستور سرکوب و قتل عام صوفیان را صادر کرد.[۹]مسیب خان نیز به همراه مرتضی قلی خان پرناک به منظور سرکوب و کشتار صوفیان به سمت منازل آنان که در نزدیکی خانه حسینقلی خلفا بود، روانه شدند. قزلباشان هنگامی که به صوفیان رسیدند دست به کشتار و قتل عام آنان زدند[۱۰]. به این ترتیب شورش صوفیان با خشونت هر چه تمام تر سرکوب گردید.
درباره شمار کشتگان این رخداد روایت های گوناگونی ذکر شده است ،برخی مورخین تعداد صوفیان به هلاکت رسیده را ۵۰۰نفر[۱۱] وعده ای دیگر ۱۲۰۰نفر[۱۲] و برخی دیگر[۱۳]۲۲۰۰نفرمرقوم داشته اند.
باید ادعای شاه در توطئه انگاشتن این منازعه میان داروغه و صوفیان را پذیرفت اما نه توطئه ای از جانب شاهزادگان و اُمرای قزلباش بلکه باید آن را دسیسه ای از سوی خود شاه دانست، زیرا که در هنگامه سرکوب و قتل عام صوفیان ، حکم قتل شاهزادگان را صادر کرد که مورخین با اختلاف تعداد آنها را ۶نفر[۱۴]یا[۱۵]۱۱نفرذکر کرده اند.
به نظر می رسد شاه اسماعیل دوم بوسیله دسیسه چینی و برنامه ای از قبل طراحی شده با ایجاد یک جنگ ساختگی میان صوفیان و داروغه قزوین، قصد داشت به دو هدف مهم دست یابد: یکی کشتار شاهزادگان به عنوان رقبای احتمالی که ممکن بود در آینده زمینه های سقوط او را فراهم نمایند و از سوی دیگر نابودی طرفداران حسینقلی خلفا که در آینده ممکن بود برای انتقام گیری و خونخواهی مرشد خود علیه شاه اسماعیل دست به تحرکاتی بزنند.
طغیان اسکندر کلهر:
از دیگر رخدادهای دوره شاه اسماعیل دوم، شورش اسکندر بیگ کلهر حاکم پلنگان بود که منابع درباره دلیل این شورش و سرنوشت اسکندر بعد از سرکوب آن، هیچگونه اطلاعاتی به دست نمی دهند و تنها به شرح این رخداد پرداخته اند.
گزارش منابع به این صورت است که این امیر کُرد ابتدا از ملارمان شاه طهماسب بود و با به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل دوم نیز به خدمت او شتافت و مورد تکریم شاه صفوی قرار گرفت [۱۶] اما اندکی بعد در سال ۹۸۵ هـ ق. این امیر کُرد ضد شاه صفوی ، علم طغیان برافراشت[۱۷]. شاه اسماعیل پس از اطلاع از این شورش سولاخ(سولاق) حسین تکلو را برای سرکوبی وی به کردستان روانه کرد. اسکندر پس از آگاهی از حرکت سپاه صفوی ، مواضع خود را در قلاع و ارتفاعات مستقر کرد. در جنگ چند روزه ای که میان سپاه صفوی و اسکندر درگرفت، سرانجام سپاه صفوی به پیروزی دست یافت. پس از این، به امر شاه اسماعیل دوم حکومت آن ناحیه به سولاق حسین تفویض گردید[۱۸]. این در حالی است که شرفنامه درباره این امیر کُرد به گونه ای دیگر سخن رانده که اسکندر کلهر در دوره شاه طهماسب و اسماعیل دوم از احترام و عزت بسیاری برخوردار بود و سرانجام پس از بیست سال امارت درگذشت[۱۹]. مورخ مذکور به طغیان اسکندربیگ اشاره ای نکرده است و این تناقض گوئی و کلی گوئی منابع مانع تحلیل و واکاوی دقیق این رخداد و بررس افعال امیر کُرد می گردد.
قبیله چگینی در مقابله با یورش جلال خان ازبک :
بعد از مرگ اسماعیل دوم ،نخستین رخدادی که در دوره زمامداری شاه محمد خدابنده رخ داد، یورش ازبکان به قلمرو ایران بود .در چرائی حمله ازبکان به قلمرو صفویان، منابع این عصر دو روایت مختلف ذکر کرده اند.
ترکمان می نویسد: چون آوازه قلع و قمع شاهزادگان به دست شاه اسماعیل دوم به اطراف و اکناف قلمرو صفویان رسید، مخالفان به گمان اینکه اساس حکومت دچار تزلزل گردیده شروع به دست درازی کرده از جمله اینان، جلال خان ازبک بود که به قصد غارت ویغما به خراسان یورش برد [۲۰].اما جنابذی روایت دیگری در علت و چرائی این ایلغار بیان می کند؛او می نویسد: شاه طهماسب بنا به قاعده مولفه قلوبهم سالانه (سیصد تومان) برای والی مرو مقرر کرد تا از نهب و تاراج رعایای خراسان به وسیله مشار الیه جلو گیری نماید اما بعد از وفات شاه مذکور از آنجا که این ادرار ومقرری برای چندین ساله به والی ادا نگردید به همین جهت جلال خان برای طلب مقرری چندین ساله به ممالک خراسان حمله کرد.[۲۱]
به هر حال جلال خان بعد از وفات اسماعیل دوم، به قصد یغما و تخریب خراسان به اُلکای مشهد لشکر کشید و به قتل و نهب رعایای آن مناطق پرداخت و بعد از چپاول ولایات خراسان بر آن شد که با اموال چپاول شده مراجعت کند که مرتضی قلی خان پرناک والی مشهد نتوانست نسبت به این حمله اغماض نشان دهد و با فرستادن ایلچیانی به اطراف و اکناف از اُمرای دیگر ولایات استمداد جست ، از جمله این والیان اوغلان بوداق چگینی بود[۲۲]. با ملحق شدن اُمرای ولایات به مرتضی قلی خان در عشق آّباد و فراهجرد، نیروهای صفوی خود را برای درگیری و جنگ مهیا ساختند. در لشکر جلال خان ازبک به محض استماع این خبر، نفاق و انشقاق میان سران و امرا رخنه کرد. نور محمد خان از امرای لشکر ازبک، چون قصد از لشکر کشی به خراسان را نهب و غارت و یغما اعلام داشت و نه جنگ با صفویان، لذا با لشکری که متعلق به وی بود به کارزار پشت کرده و به طرف مرو مراجعت نمود. با وجود این، دو سپاه در نزدیکی فریمان عزم رزم کردند که ولی خان استاجلو سردار میمنه و بوداغ قلی خان چگینی سردار میسره سپاه مرتضی قلی خان بودند.[۲۳]در کارزار فریقین، سپاه صفوی تا آستانه شکست پیش رفت و حتی گروهی از آنان روبه فرار نهادند. ولی در گیرودار معرکه، گروهی از استاجلویان به که از بیم سیاست شاه اسماعیل دوم متوجه دیار هند بودند و بعد از مرگ آن پادشاه بازگشتند و خود را به سپاه مرتضی قلی خان رساندند که این سبب اقتدار و قوت سپاه صفوی گردید. در حین درگیری یکی از همین استاجلویان به نام امت بیگ، جلال خان ازبک را به اسیری گرفت و در صدد بر آمد تا او را از دم تیغ خود بگذراند که یکی از ازبکیان فریاد بر آورد که او جلال خان است؛ پس جماعت چگینی و ترکمان وی را از استاجلویان گرفتند و به نزد مرتضی قلیخان بردند. او در ابتدا از خون وی گذشت اما چو دید که میان استاجلوها و چگینی ها و ترکمانان نزاع در گرفته پس دستور قتل وی را صادر کرد و سپاه ازبکان بعد از قتل مشارالیه، غنایم را گذاشته و به سمت مرو فرار کردند و از این سوی نیز سر جلال خان به دار السلطنه قزوین فرستاده شد.[۲۴]
در این رخداد نقش تاثیرگذار قبیله چگینی را به وضوح مشاهده نمودیم که حتی امیر کُرد سردار میمنه(جناح راست) سپاه را در حین جنگ برعهده داشت که این گویای جایگاه وتوان نظامی امیر و نیز حضور تعداد زیادی از افراد این قبیله در میان سپاه صفوی بوده است.
قبیله چگینی در منازعات داخلی خراسان:
بعد از قتل مهد علیا( همسر محمد خدابنده) در سال۹۸۷ه.ق به دست اُمرای قزلباش در مقابل چشمان شاه، اُمرای تکلو و ترکمان نسبت به سایر قزلباشان در دربار دارای نفوذ بیشتری شدند. از این رو تصمیم گرفتند برای سایر ولایات، حکام تازه ای معین نمایند. در خراسان این امر با مخالفت سرداران استاجلو و شاملو که حکومت آن نواحی را برعهده داشتند روبرو شد. حکام ولایات خراسان با برگزیدن علی قلی خان شاملو به ریاست خود، جبهه ای قدرتمند را علیه امرای تکلو و ترکمان گشودند.
اندکی بعد علی قلی خان شاملو و مرشد قلی خان استاجلو با ایجاد اتحادی دو گانه مصمم شدند که در خراسان شاهزاده عباس میرزا را به تاج و تخت برساندند[۲۵]. از این رو با نوشتن نامه هائی به مرتضی قلی خان پرناک ترکمان حاکم مشهد، سلیمان خلیفه ترکمان والی طبس، اغلان بوداق چگینی حاکم اسفراین، درویش محمد خان روملو فرمانده نیشابور، ولی خلیفه استاجلو حاکم ترشیز، آنان را از قصد خود آگاه کردند. همه امرای مذکور از پذیرفتن این دعوت سرباززدند و تنها بوداق خان چگینی با زیرکی تمام اظهار انقیاد خود را منوط به واکنش سایر امرا دانست و در جواب مرقوم داشت« هر گاه امرای عظام اطاعت نمایند ما نیز در مقام انقیادیم»[۲۶].
علی قلی خان و مرشدقلی خان پس از اینکه با پاسخ منفی امرای ولایات خراسان به خصوص مرتضی قلی خان پرناک ترکمان حاکم مشهد، برای به سلطنت رساندن عباس میرزا روبرو شدند، تصمیم گرفتند به مقابله با آنان بپردازند و به این منظور در ابتدا مصمم شدند برای دفع مرتضی قلی خان روانه مشهد شوند.
مرتضی قلی خان پس از اطلاع از این موضوع در قلعه مشهد پناه گرفت. علی قلی خان و مرشد قلی خان مدت چهارماه[۲۷] قلعه مشهد را در محاصره گرفتند اما چون نتوانستند مشهد را تصرف نمایند به ناچار از محاصره آن دست برداشتند و برای تسخیر قلاع نیشابور و تربت که در اختیار متحدان و هواداران مرتضی قلی خان بود روانه شدند. نیشابور و تربت به آسانی به تصرف آنان در آمد. علی قلی خان بعد از این به هرات بازگشت و سایر امرا نیز هرکدام به ولایات خود بازگشتند. در هنگام بازگشت علی قلی خان، به او خبر رسید که نیشابور دوباره به وسیله هوادران مرتضی قلی خان تصرف شده است. اما به سبب نزدیکی فصل سرما[۲۸] و همچنین بازگشت سایر امرا به ولایات خود، تصرف نیشابور را به سال دیگر موکول کرد[۲۹].
در سال بعد(۹۸۹ه.ق) علی قلی خان و مرشد قلی خان برای یکسره کردن کار مرتضی قلی خان به سمت مشهد روانه شدند. مرتضی قلی خان با شنیدن این خبر به گردآوری سپاه پرداخت. علی قلی خان و مرشد قلی خان تصمیم گرفتند در ابتدا نیشابور را که در اختیار درویش محمد خان روملو بود به تصرف خود درآوردند. مرتضی قلی خان پس از اطلاع از این موضوع، لشکری را به سرداری اسماعیل قلی خان چگینی و بوداق خان چگینی به کمک درویش محمد خان فرستاد اما امرای چگینی از سپاه شاملو و استاجلو شکست خوردند و به مشهد بازگشتند[۳۰].
علی قلی خان و مرتضی قلی خان که با این پیروزی دلیرتر و شجاع تر شده بودند، مصمم شدند که عباس میرزا را به سلطنت برسانند پس او را در پشت قلعه نیشابور طی مراسمی باشکوه به سریر سلطنت خراسان نشاندند[۳۱].
جنابذی گزارش می دهد که بوداق خان چگینی در مراسم تاجگذاری عباس میرزا حضور داشته است[۳۲] این در حالی است که سایر منابع بویژه عالم آرای عباسی این موضوع را ذکر نکرده اند. به نظر می رسد که بوداق خان چگینی درمدت زمانی کوتاه تغییر موضع داده است و خود را در زمره امرای عباسی وارد کرده است. منابع درباره این تغییر موضع هیچگونه اطلاعاتی ضبط و منعکس نکرده اند.
به هر حال، محمد خدابنده پس از شنیدن این خبر به همراه حمزه میرزا ولیعهد و میرزا سلیمان وزیر در رأس سپاهی به سمت خراسان روانه شدند؛ محمد خدابنده در خراسان به دلیل اختلاف میان قزلباشان و نیز دریافت خبر لشکرکشی فرهاد پاشاه سرلشکر عثمانی برای حمله به ایران مجبور به صلح با امرای شاملو و استاجلو گردید و بدون هیچ گونه دستاورد و نتیجه ای مجبور به بازگشت شد[۳۳].
پس از بازگشت محمد خدابنده، مرشد قلی خان و علی قلی خان بر خلاف صلحنامه باردیگر عباس میرزا را به تاج و تخت رساندندو با ارسال فرامینی به حکام سایر ولایات خراسان، آنان را برای اظهار انقیاد به شاه جدید دعوت کردند. از جمله امرائی که به این دعوت لبیک گفت و اطاعت خود را اعلام نمود بوداق خان چگینی بود[۳۴].
اندکی بعد مرشد قلی خان، مشهد را با کنارگذاشتن سلمان خان حاکم انتصابی محمد خدابنده به تصرف خود در آورد. او پس از تصرف مشهد بوداق خان و اولادش را مورد نوازش و دلجوئی قرارداد و حتی خواهر بوداق خان را به همسری خود برگزید[۳۵].
بوداق خان پس از برقراری رابطه سببی و خویشاوندی با مرشد قلی خان، در اختلافاتی که چندی بعد میان مرشد قلی خان و علی قلی خان رخ داد، جانب امیر استاجلوئی را گرفت و حتی در جنگ سو سفید در سال ۹۹۴ه.ق فرماندهی سمت راست سپاه مرشدقلی خان علیه علی قلی خان را بر عهد داشت[۳۶].
بوداق خان بعد از این بارها مورد توجه شاه عباس قرار گرفت به گونه ای که شاه عباس اندکی قبل از حرکت به سمت قزوین برای نشستن بر تاج وتخت حکومت صفویه، حکومت قوچان و رادکان را به بوداق خان واگذار کرد[۳۷] و بعد از به سلطنت رسیدن شاه عباس، بوداق خان همچنان در گردونه قدرت باقی ماند. شاه عباس علاوه بر تفویض حکومت مشهد به او، سرپرستی و اتابیگی شاهزاده سلطان حسن میرزا نیز به او واگذار کرد[۳۸]. و علاوه بر این نواحی خبوشان و سایر ولایاتی را که به او تعلق داشت میان فرزندان او، حسنعلی سلطان، حسینعلی سلطان و سایر برادران( سایر پسران بوداق خان) تقسیم نمود[۳۹].
بوداق خان در حوادث خراسان نقش مهمی ایفا نمود و با روحیه و شخصیت حسابگر و آینده نگری که داشت، بر اساس منافع و علایقش هر بار به یک طرف گرایش نشان داد. در ابتدا از طرفداران مرتضی قلی خان بود و پس از مدتی به علی قلی خان و مرشد قلی خان پیوست. در هنگام اختلاف این دو امیر نیز به واسطه رابطه خویشاوندی، به مرشد قلی خان تمایل پیدا کرد. در دوره سلطنت شاه عباس با اینکه تعدادی از امرا و حکام مورد خشم و غضب شاه قرار گرفتند و به قتل رسیدند و یا به گوشه عزلت رانده شدند اما این امیر کُرد همچنان در صحنه سیاسی باقی ماند و به امارت برخی ولایات خراسان منصوب شد.
کُردها در جنگ های صفویان و عثمانی ها :
عثمانی ها در دوره حکمرانی شاه محمد خدابنده پس از اینکه اوضاع نابسامان و آشفته صفویان را دیدند، قرارداد آماسیه(۹۶۱ه.ق) را یکطرفه نقض کردند وپنج لشکرکشی را برای نابودی همسایه شرقی خود به راه انداختند: یورش اول در سال ۹۸۶ه. ق، یورش دوم در سال ۹۸۸ه.ق، یورش سوم در سال ۹۹۱ه.ق،یورش چهارم در سال ۹۹۳ه.ق و یورش پنجم در سال ۹۹۵ه.ق صورت گرفت.
در پنج یورش مذکور این دوره عثمانی به قلمرو صفوی ، منابع به طور واضح و آشکار تنها یک سری تحرکات و تحریکات یعضی اُمرای کُرد قبل و در بحبوحه یورش اول را منعکس کرده اند و به حضور و مشارکت کردها در یورش های بعدی هیچ گونه اشاره نکرده اند. ذکر این نکته لازم است که منابع مشارکت بعضی از کردها در طرفداری و حمایت از صفویان در این جنگ ها را به ثبت رسانده اند، که اگرچه اطلاعات اندکی می باشداما به این نتیجه می رسیم که همه کُردها به عثمانی متمایل نشدند و عده ای از آنان در خدمت سپاه صفوی قرار داشتند که در ضمن تشریح حوادث به آن اشاره خواهد شد.
برخی منابع تشجیع و تحریک عثمانی ها توسط بعضی کُردها را نیز در تصمیم عثمانی ها دخیل دانسته اند و موضوع را به گونه ای منعکس کرده اند که گوئی اگرتحریکات بعضی کُردها نبود عثمانی تمامیت ارضی صفویه را نشانه نمی گرفت[۴۰].
بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم به سبب بی سامانی و آشفتگی دربار و چند دستگی و اختلاف قزلباشان، بعضی از اُمرای کُرد مستقر در مابین وان و آذربایجان مانند غازی بیگ و سایر اولاد شاهقلی بلبلان و غازی قران، خسرو پاشا حاکم وان را یرای یورش به ایران تحریک کردند[۴۱].علاوه براین امیره بیگ مکری که در نواحی سلدوز و میاندوآّب خود را “امیرخان” نام نهاده بود از فرصت استفاده نمود و نزدیک ده هزار اسب شاه صفوی را به تاراج برد[۴۲].
مصطفی پاشا در محرم سال ۹۸۶ه.ق بنا به فرمان سلطان مراد به سوی ایران و شروان و گرجستان عزیمت کرد[۴۳]..شاه محمد خدابنده در واکنش به این حمله، محمد بیگ استاجلو را به همراه نامه ای به استانبول روانه کرد و کوشید مراد عثمانی را از تصمیمش بازدارد، اما از آنجا که حکام سرحد عثمانی با توجه به اوضاع آشفته و نابسامان ایران پیروزی خود را قطعی می دانستند و از سوی دیگر برآن بودند تا مصطفی پاشا قلعه قارص که طبق صلح آماسیه به هیچکدام از طرفین تعلق نداشت و به صورت مخروبه ای درآمده بود،فتح کنند.از این رو مانع بازگشت محمدبیگ به استانبول گردیدند.[۴۴] شاه در مکتوبی به تخماق استاجلو، از وی خواست که جویا شود اگر مصطفی پاشا عزم رزم دارد آنان نیز آماده رزم شوند و اگر غیر از این باشد«سفرشان بخیر باد».[۴۵] و متعاقب این نامه؛ مکتوبی دیگر نوشت به این مضمون :« شنیده ام که به قارص آمده و به ساختن قلعه مشغولی، امیدوارم که این خبر درست نباشد و اگر نه سردار تُرک باید بداند که شاه ایران آن قلعه را دوباره خواهد گرفت و دیواری از سرهای سربازان تُرک در آنجا برپا خواهد کرد»[۴۶].
محمدی خان تخماق استاجلو بیگلر بیگی ارمنستان که قادر به مقابله و ممانعت از پیشروی سپاه عثمانی نبود از شاه صفوی استمداد جست و او نیز امیر خان ترکمان، حاکم آذربایجان، و امام قلی خان قاجار، بیگلربیگی قراباغ، را برای ممانعت از پیشروی قوای عثمانی به کمک محمد خان روانه کرد. امیر خان ترکمان بواسطه عناد و عداوت مابین استاجلو و ترکمان ، در رفتن تاخیر و تعلل ورزید ودر نبرد میان صفویان و عثمانی ها که در ناحیه «چلدر» درگرفت، سپاه صفوی با شکست مواجه گردید[۴۷]. در جریان این کارزار دوسه هزار نفر از کُردهای سپاه عثمانی[۴۸]به علاوه هفت تن از بیگ های کُرد[۴۹] از جمله صاروخان[۵۰] حیدربیگ ، زینل بیگ ومحمدبیگ[۵۱] به هلاکت رسیدند. بعد ازاین پیروزی راه برای فتح گرجستان فراهم شد. ارس خان روملو والی شروان که حمله سپاه عثمانی به گرجستان و شروان را پیش بینی کرده بود با نوشتن مکتوبی به قزوین ، اراده تسخیر شروان به وسیله مصطفی پاشا را به اطلاع دربار صفوی رساند. پس از دریافت این خبر، شاهزاده حمزه میرزا، مهدعلیا و امرای عظام که چلبی بیگ چگینی[۵۲] نیز در زمره آنان قرار داشت، به منظور مقابله با عثمانی ها روانه آذربایجان و گرجستان شدند. و در راه حرکت در هر منزلی دوسه روز وگاهی بیشتر توقف می کردند و چون به آذربایجان رسیدند، ابتدا کُردهایی را که در خوی و سلماس حسینخان سلطان خنسلو را به قتل رسانده بودند را سرکوب کردند. و بعد از این عازم شروان و قراباغ شدند. عثمان پاشا در مقابل سپاه صفوی ایستادگی کرد، عادل گرای خان حاکم شیروان پس از اطلاع از حمله سپاه صفوی به قلعه شماخی ، عثمان پاشا را به مقاومت و استقامت فراخواند و عزیمت خود را به آن سامان به اطلاع وی رساند. امیر سلمان و سایر امرای صفوی پس از اطلاع از حرکت عادل گرای خان به جانب شماخی، سپاهی به سرداری ولی خلیفه شاملو رابه محاصره قلعه گماردند و خود به سوی عادل گرای خان روانه شدند. در جنگی که میان طرفین در گرفت عادل گرای خان به اسارت درآمد و عثمان پاشا پس از اطلاع از دستگیری عادل گرای خان به قلعه دربند گریخت[۵۳].
منابع درباره نحوه برخورد اُمرا و مهدعلیا با ادامه دادن یا توقف جنگ دو روایت آورده اند:
قمی می نویسد که میرزاسلمان و امرای برجسته قزلباش در نامه به مهد علیا و حمزه میرزا خواستار تعقیب و سرکوبی عثمان پاشا شدند اما مهد علیا با این عمل مخالفت ورزید وآنان رابه اردوی اصلی فراخواند[۵۴].
اسکندربیگ مرقوم داشته است که مهد علیا به محض اطلاع از دستگیری عادل گرای خان چند تن از قورچیان را برای آوردن عادل گرای خان به اردوی شاهی اعزام داشت تا« امرا متوجه دفع عثمان پاشا و تسخیر قلعه دربند شوند» اما میرزا سلمان و امرا بر خلاف این عادل گرای راباخود به اردو بردند[۵۵].
با توجه به حضور اسکندربیگ در جنگ و واکنش قهرآمیز مهدعلیا، سخن ترکمان صحیح تر و به واقعیت نزدیک تر می باشد. پس از این رخداد و نیز عدم موافقت مهدعلیا با پیشنهاد و درخواست امراقزلباش مبنی بر انتصاب حمزه خان استاجلو به امارت شیروان و موکول کردن آن به نظرشاه،گفتگوئی میان طرفین درگرفت و این مشاجره لفظی مهدعلیا را مصمم به مراجعت به قزوین نمود. اردوی شاهی با وجود سرمای شدید پس از دو هفته* به قزوین رسید. مهد علیا پس از ورود به قزوین ، شاه محمد را وادار ساخت تا به جای انتصاب حمزه خان استاجلوبه حکومت شروان، آن مقام را به محمدخلیفه حاجیلرذوالقدر تفویض کند که همین گونه هم شد[۵۶].و به این ترتیب جنگ اول میان صفویان و عثمانی ها خاتمه یافت.
بنابر آنچه رخ داد دریافت می شود ؛ اگرچه تشجیع و تحریک بعضی امرای کُرد در یورش عثمانی ها به قلمرو صفوی تاثیر گذار بود اما باید توجه داشت این عمل کردها را باید در زمره عوامل شتابزا دانست نه عوامل اصلی، چرا که بنا بر آنچه در منابع مذکور است عامل اصلی در یورش عثمانی ها، تشتت و نابسامانی اوضاع حکومت صفوی و انشقاق و دودستگی میان قبایل قزلباش بود. و نیز در طی این یورش آنچه سبب گردید صفویان دچار تلفات و خسارات جانی و مالی شوند همان اختلافات میان امرا قزلباش بود که قبیله ای به واسطه حضور قبیله و یا قبایل رقیب، از مشارکت در جنگ خودداری و یا تعلل می ورزید.در آخرین مرحله جنگ اختلاف میان مهد علیا و امرا قزلباش شدید و عمیق بود که انتصاب حکمران شروان به نظر شاه محمدخدابنده موکول گردید.
نکته قابل توجه این است که تعارضات و دو دستگی میان خود قزلباشان سبب تشجیع عثمانی ها و شکست صفویان در جنگ مذکور گردید.بعد از این عثمانی ها چهار یورش دیگر را علیه صفویان تدارک دیدند که در هیچ یک از منابع به نقش و مشارکت کُردها در آغاز و شکل گیری این یورش ها اشاره ای نشده است .
در چهار یورش بعدی اختلاف و تعارضارت میان اُمرای قزلباش آنچنان عمیق بود که به طور مثال در یورش چهارم، حمزه میرزا فرمانده سپاه صفوی اندکی تا فتح قلعه تبریز فاصله داشت که درگیری میان افشارها و تکلوها تلاش صفویان را به ناکامی کشاند و در این یورش بود که اویس بیگ پازوکی که در سپاه صفوی حضور داشت در مقابله با عثمانی ها کشته شد[۵۷].متأسفانه به میزان و نوع فعالیت اویس بیگ پازوکی در این جنگ اشاره ای نشده است و تنها حضور و کشته شدن وی در جنگ منعکس گردیده است.
از سوی دیگر به نظر می رسد با مرگ شاه اسماعیل دوم که با کردها به دلیل اینکه در صف حامیان او قرار داشتند،روابط بسیار حسنه داشت و روی کار آمدن محمد خدابنده، کُردهای حامی شاه متوفی برای انتقام گیری از مخالفان شاه اسماعیل، به عثمانی چراغ سبز نشان دادند. با این وصف،حتی اگر بعضی کردها به تحریک عثمانی ها برای حمله به صفویان نمی پرداختند بدون شک، عثمانی ها به قلمرو صفویان حمله می کردند، زیرا که قرائن و تجربه های تاریخی به ما می گویند که هر گاه صفویان در موضع ضعف قرار داشتند عثمانی ها از فرصت استفاده می کردند و برای در هم کوبیدن امپراطوری رقیب درنگ را جایز نمی دانستند. یورش های عثمانی در دهه اول زمامداری شاه طهماسب این ادعای ما را ثابت می کند.
* در این قسمت به طور جداگانه به قبایل کُردی که با حکومت صفویه _هر چند برای مدت زمان کوتاهی هم بوده باشد_ ارتباط و مراوده سیاسی د اشته اند اشاره کرده ایم تا تحلیل تاریخی درست و عقلانی از عمق و دامنه روابط قبایل کُرد و حکومت صفویه در این برهه آکنده از آشوب و آشفتگی به دست بیاید.
قبایل کُرد:
اردلان :
سلطان علی بیگ فرزند سرخاب بیگ سه سال ( حک: ۹۷۵ – ۹۷۳ ه. ق) بر سریر امارت این خاندان نشست. با مرگ او، اگر چه دو پسر به نام های تیمور خان و هلو خان از او به یادگار مانده بود اما به دلیل صغرسن آن دو؛ برادر علی بیگ به نام ،بساط بیگ ( حک: ۹۸۶ – ۹۷۵ ه.ق)، زمام امور اردلان را بدست گرفت؛ بساط بیگ از ملازمان و متحدان شاه اسماعیل دوم صفوی به شمار می رفت.در سال ۹۸۵ ه. ق تیمورخان و هلوخان که به حد رشد رسیده بودند علیه عموی خود، علم طغیان برافراشتند و حکمرانی امارات را شایسته خود می دانستند. از این رو آن دو برادر برای استمداد از شاه اسماعیل دوم به قزوین عزیمت کردند. اما از بخت بدآنها، در هنگام اقامتشان در دارالسلطنه، شاه صفوی درگذشت (۹۹۶ ه . ق).پس از این رخداد ، تیمور خان به اردلان بازگشت و بنای غارت و نهب در قلمروی عمویش نهاد و به مبارزه علیه بساط بیگ روی آورد. از تقدیر روزگار در این ایام بساط بیگ وفات یافت. تیمور خان بدون داشتن رقیب و با فراغ بال بر تخت امارت تکیه زد. خان جدید اردلان در گام اول بعد از جلوس بر تخت امارت دارالایاله به دلیل آشفتگی و جنگ داخلی ایران به سلطان مراد سوم عثمانی اظهار انقیاد کرد*و در مقابل، صد هزار آغچه*زر از این خواندگار به انعام گرفت.
*کردستانی( وقایع نگار) در ص ۸۹ اثر خود می نویسد : « در این تاریخ که نهصد و هشتاد وشش بود، سلطان مقتدری در ایران براریکه سلطنت جلوس ننموده، تیمور خان برای ” زمانه سازی” با سلطان مرادخان سلطان عثمانی اظهار اطاعت و نقیاد نمود..». همانطور که ملاحظه می شود “کردستانی” برای تبیین علت گرویدن تیمور خان به دربار استانبول از واژه زیبای ” زمانه سازی ” استفاده کرده است تا نشان دهد که گرایش خان اردلان به عثمانی بنا به مقتضیات زمانی و از روی اجبار و مصلحت بوده است.
* آغچه(آقچه) نخستین واحد رایج پول در دولت عثمانی و از جنس نقره بود که برای اولین بار در سال ۷۲۷ه/۱۳۲۷م ضرب شد . در یک سوی این سکه کلمه شهادتین و اسامی خلفای راشدین و در طرف دیگر آن نام اورخان پسر عثمان و محل ضرب یعنی بورسه حک شده بود. و زیر کلمه بورسه عدد سه به رسم الخط سیاق و در کنار سکه ، تاریخ ضرب سکه به عربی که سال ۷۲۷ه را نشان می داد نقش بسته بود .در بالای کلمه اورخان بر نقش مهر تیره ای که عثمانی ها به منسوبند ضرب می گردید.( اوزون چاوشلی ، تاریخ عثمانی ، ترجمه ایرج نوبخت ،جلد اول،تهران ، کیهان ، چاپ دوم ، ۱۳۷۷، ص ۱۴۸).
تیمورخان پس از مدتی قلمروش را میان پسران خود تقسیم کرد . سنندج،حسن آباد،قزلچه، زلم، شهر زور را به فرزند ارشدش علی بیگ واگذار کرد. همچنین به ترتیب نواحی قراداغ، کوی و حریر را به بوداق بیگ؛ و مناطق مریوان، سقز، سیاهکو و خورخوره را به مراد بیگ تفویض نمود و در نهایت شهربازار را به پسر کوچکش امیرعلم الدین اعطا کرد. تیمور خان پس ار تثبیت موقعیت خود به قلمروی عمربیگ کلهر لشکرکشی نمود. عمربیگ با استمداد از شاهوردی خان حاکم لرستان توانست یورش خان اردلان را خنثی کند. تیمور خان در هنگام درگیری به اسارت نیروهای کلهر و لر درآمد اما اندکی بعد با صلاحدید عمربیگ و شاهوردی خان، آزاد و به ولایت خود بازگردانده شد. خان اردلان چندی پس از آزادی از دست همسایگان جنوبی ؛ به زرین کمر(گروس) قلمروی دولتیار خان سیاه منصوری[۵۸] یورش برد که در بحبوحه نبرد با دولتیار سیاه منصوری به سال ۹۹۶ یا۹۹۸ ه.ق به هلاکت رسید [۵۹].
از اقبال بلند “تیمور خان” این بود که در دوره زمامداری او بر اردلان ، امپراطوری صفوی و عثمانی دچار هرج و مرج داخلی بودند و دوران ضعف و سستی خود را سپری می کردند. درباره اوضاع داخلی صفویه گفته شد که شاه محمد خدابنده علیل و بیمار” آلت فعل” سراداران قزلباش و حرمسرا بود و عملا آشفتگی و هرج و مرج سراسر ایران را فراگرفته بود.
از سوی دیگر؛ اوضاع امپراطوری عثمانی پس از ترور ” صوقللی پاشا” صدر اعظم فهیم و کاردان مراد سوم در سال ۹۸۶ ه. ق بهم ریخت. صوقللی پاشا با تخصص نظامی و ایجاد اصلاحات توانسته بود عظمت عثمانی را تقویت نماید و با کفایت و درایت خود امور امپراطوری عثمانی را اصلاح کند. اما پس از درگذشت او و انتصاب “سنان پاشا” حکومت ضعیف شد و درگیری میان صدور آغاز شد. برخی سپاهیان سر به شورش برداشند. صدراعظم ها پی درپی عزل شدند. آشفتگی اوضاع تا آنجا پیش رفت که لهستان خود را ازتابعیت عثمانی خارج کرد و حتی به آن اعلان جنگ داد[۶۰].
برخی تاریخنگاران متأخر نوشته اند که “تیمورخان” بسیار تند مزاج بود و توانست روسای قبایل کُرد را علیه سلطان مراد سوم متحد سازد و خواندگار را مجبور ساخت به او خراج پرداخت نماید[۶۱]. اگر چه اوضاع صفویه و عثمانی در این زمان آکنده از هرج و مرج بود اما بعید به نظر می رسد که خان اردلان توانائی اتحاد قبایل کُرد علیه عثمانی را دارا بوده باشد. به خصوص که او دو جنگ را علیه قبایل کرد مجاور خود، کلهر و سیاه منصوری، تدارک دید که در آنها ناموفق ظاهر شد. و درثانی اگر او موفق به انجام این امر می گردید به طور قطع منابع متقدم مانند “منصف” و “مستوره” به آن اشاره می کردنند.
-بانه:
سلیمان بیگ حاکم بانه، چندی بعد از جلوس بر تخت حکمرانی به واسطه اعتقادات دینی و ناخشنودی از امور سیاسی سرانجام برادرزاده اش را به جای خود نشاند و خود رهسپار حجاز گردید و تا پایان حیاتش در آنجا اقامت گزید[۶۲]
-برادوست:
این امارت در این دوره به دو شعبه تقسیم گردید : اُمرای صومای و ترگور .اُمرای صومای در این عصر حسن بیگ و علی بیگ بودند که هر دو از متتابعان عثمانی بودند.از اُمرای ترگور مطلب خاصی ذکر نگردیده است .[۶۳]
-بدلیسی:
امیر شرفخان دوم (مولف کتاب شرفنامه ) در این عصر از سوی شاه اسماعیل دوم به مقام امیرالاُمرای کردها منصوب گردید.ولی بعداز مدتی حاسدان و حاقدان ، او و چند تن از اُمرای قزلباش را به اتهام تلاش برای براندازی اسماعیل دوم وروی کار آوردن برادرزاده شاه ، شاهزاده سلطان حسین ، مورد غضب قرار دادند و او را به بهانه تفویض امارت نخجوان نفی بلد( تبعید) کردند، این امیر کُرد بعد از چندی از سوی مراد سوم به امارت بدلیس منصوب گردید و در خدمت سلاطین عثمانی در آمد.[۶۴]
- پازوکی:
امیر این امارت قلیچ بیگ( اویس بیگ دوم) بعد از فوت شاه طهماسب در جرگه ملازمان و همپیمانان شاه اسماعیل دوم وارد گردید. اویس بیگ در سال ۹۹۳ ه ـ. ق. که عثمان پاشا برای تسخیر تبریز حمله کرده بود، در هنگام جنگ و درگیری با عثمانی کشته شد و پسرش قلی بیگ جانشین وی گردید که در زمان شاه عباس به منصب قورچیگری سرافراز گردید[۶۵]. افزون براین شرفنامه به امیر پازوکی دیگر به نام نیازبیگ اشاره داردکه در جنگ با سلیمان بیگ سویدی شکست خورده است[۶۶].
- حکاری (شنو):
زینل بیگ حاکم امارت از طرفداران عثمانی بود اما در مقابل، برادرش بایندر بیگ از ماموران مخفی صفویان بود که در یورش سال ۹۹۳ه.ق توسط زینل بیگ به دام افتاد و به دربار عثمانی تحویل داده شد و خود زینل بیگ نیز در این یورش در مرند توسط قزلباشان به هلاکت رسید[۶۷].
- حصن کیف:
در این دوره ملک سلطان حسین حاکم امارت بود و در زمره متحدان دربار عثمانی به شمار می رفت.[۶۸]
- چگینی:
شاهوردی بیگ چگینی، بوداغ بیگ و چلبی بیگ اُمرای نام آور این خاندان بودند. همانطور که ملاحظه گردید شاهوردی از معتمدین اسماعیل دوم بود[۶۹]. بوداغ بیگ در جنگ های مابین علیقلی خان و مرتضی قلی خان حضور داشت و نیز از اُمرای صفوی در مقابله با جلال خان ازبک به شمار می رود[۷۰]. چلبی بیگ نیز در زمره اُمرای صفوی در مقابله با عثمان پاشا قرار داشت[۷۱].
چمشگزگ( ملکشاهی):
در این عصر اولاد پیر حسین به علت اختلافات فی مابین این امارت را به صوابدید دربار عثمانی به سه ناحیه منجنکرد ، پرتک و سقمان تقسیم کردند.ناحیه منجنکرد به امیرمحمدبیگ، پرتک به رستم بیگ، و سقمان به کیخسروبیگ رسید[۷۲]
- دنبلی:
امیر بهروز خان که از اُمرای دوره شاه طهماسب بود در این عصر از امارت کناره گیری کرد و در سال ۹۸۵ ه ـ. ق. فوت کرد. پس از وی – به علت فوت پسرش-، نوه اش ایوب خان بر اورنگ امارت تکیه زد و از بیگلر بیگیان عصر شاه محمد بود و تا سال ۹۹۴ هـ. ق. در قید حیات بود[۷۳].
- زنگنه:
در منابع این دوره از اُمرای این قبیله به شخص خاصی اشاره نشده اما «قمی» آورده است که در سال ۹۹۴ ه ـ. ق. هنگامیکه محمد خدابنده در سلطانیه حضور یافت برای اُمرا و ریش سفیدان ایلات و طوایفی که در آن حوالی بودند خلعت هایی فرستاد که” قبیله زنگنه” نیز در شمار آنان بودند[۷۴]. بدلیسی که رویدادهای مربوط به قبایل کُرد را تا سال ۱۰۰۵ه .ق نوشته است. در ذیل حوادث مربوط به قبیله زنگنه می نویسد این خاندان بعدها منقرض شدند[۷۵] که باید با دیده انتقاد به این اظهار نظر نگریست چرا که در منابع عصر صفوی در دوره های بعد به حضور این قبیله و اُمرایش در جریان حوادث اشاره شده است به عنوان مثال در تاریخ عباسی اثر منجم یزدی، به امیری از این خاندان به نام «قنبر سلطان زنگنه» بر می خوریم که امارت یازده قلعه از محال جنوب از طرف شاه عباس به وی تفویض گردید[۷۶]. ویا باید از شاهقلی خان زنگنه نام برد که در زمان شاه طهماسب دوم منصب قورچی باشی و چندی بعد نیز مقام وزارت دیوان اعلی را داشته است[۷۷].
-سوران:
بداق بیگ از اُمرای این خاندان بود که بیشتر حکومتش را با برادرش سلیمان بیگ در حال جدال و نزاع گذراند، پس از وفات وی برادرش سلیمان بیگ به امارت رسید که مردی مقتدر و شجاع و فاضل و کاردان بود، سلطان مراد سوم، قباد بیگ حاکم ترگور را به جنگ با وی تحریک و تشجیع کرد که حاکم ترگو نتوانست کاری از پیش ببرد و این امیر سوران پس از این قدرتمند گشته اما پس از مدتی در سال ۹۹۸ هـق. با توطئه دربار عثمانی به قتل رسید.[۷۸]
-سیاه منصوری:
دولتیارخان به امر سلطان محمد خدابنده به امارت سیاه منصوری رسید و به واسطه مقابله و محاربه با عثمانیها، نواحی زرین کمر، کرشب، سجاس، زنجان، سورلوق، قیدار به وی عطاء شد اما چندی بعد این امیر کُرد سر به عصیان برداشت که شاه محمد خدابنده سپاهی به فرماندهی مرشد قلی خان شاملو برای دفع وی روانه کرد اما سپاه مزبور تار و مار گشتند و به واسطه ترس از شاه عباس، لشکر شکست خورده به گیلان نزد احمدخان کارکیامیرزا پناهنده شدند. شاه عباس همه آنان را خواست و در قزوین همگی را به قتل رساند.
در مورد نحوه برخورد شاه عباس با دولتیارخان دو روایت ذکر گردیده است: افوشتهای نطنزی مینویسد که شاه عباس در سال ۹۹۸ هـق. این امیر کُرد را مجدداً به حکومت ابهر و سلطانیه و سورلوق تا قلعه سجاس منصوب کرد.[۷۹] اما ملا جلال الدین منجم بیان میدارد که دولتیارخان در این سال نواحی کاوه رود و سلطانیه و توابع آن را مورد نهب و غارت قرار داده بود و به کاروان های تجاری در ابهر حمله مینمود.[۸۰]
با توجه به گزارش این مورخان میتوان حدس زد از آنجایی که منجم در این زمان در دربار صفوی بعنوان “منجم” حضور داشته و به این وقایع نزدیکتر بوده است، گزارش وی نسبت به نطنزی که در کاشان بوده از واقعیت بیشتری برخوردار میباشد.
سرانجام شاه عباس خود طی یک لشکرکشی این امیر کُرد را به تسلیم واداشت و بعد از اسارت، دستور داد تا او را به همراه سیصد نفر از همراهانش در قزوین به هلاکت رسانند[۸۱].
در مورد سال به قتل رسیدن این امیر کُرد در بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد که در این مورد سه تاریخ سالهای۹۹۶ هـق.[۸۲] ۹۹۸ هـق.[۸۳] ۹۹۹ هـق.[۸۴] ذکر شده است.
برخی منابع نوشته اند که شاه عباس بعد از تخریب قلعه دولتیارخان، ایل سیاه منصوری را به گیلان روانه کرد.[۸۵] نباید این تصور ایجاد شود که شاه با جابجایی این قبیله آنان را در تنگنا و محدودیت قرار داد بلکه درگیلان مناصب عالیه ای به بزرگان این قبیله تفویض کرد از جمله این که امت بیگ سیاه منصوری را به داروغگی فرح آباد مازندران منصوب کرد[۸۶]. همچنین این قبیله علاوه بر گیلان در سایر مناطق قلمرو صفوی مانند خراسان و بست زمینداور سکنا داده شدند[۸۷].
-شیروان:
زینل بیگ حاکم این امارت در این دوره بود که تابع عثمانی بود[۸۸].
-صاصون:
اُمرای صاصون در این دوره ساروخان بن محمد خان و پسرش محمد بیگ دوم بودند که هر دو از متحدان عثمانی بودند.[۸۹]
-عمادیه:
قباد بیگ منشور امارتش را از سلطان سلیم دوم عثمانی دریافت کرد، اگر چه وی صوفی مسلک و درویش منش بود اما به سبب سخت گیری و افراط در امور دنیوی مورد غضب عشیرهاش قرار گرفت و از این روی به برادرش بهرام بیگ متمایل گردیدند. بهرام بیگ نیز از فرصت استفاده برد و به قزوین نزد شاه اسماعیل دوم رفت و مورد عواطف خسروانه این شاه صفوی قرار گرفت.
در هنگام حضور بهرام بیگ در قزوین، قبیله، یکی از بنی اعمامش را به نام سلیمان بن بایرک به حکومت برگزیدند بهرام بیگ در دوره شاه محمد خدابنده به حبس افتاد اما با وساطت زینل بیگ حکاری آزاد گردید، قباد بیگ پس از آگاهی از آزادی برادرش مجدداً منشور امارت عمادیه را از استانبول دریافت کرد و به سوی امارتش روانه شد اما در بین راه با توطئه سلیمان بن بایرک به هلاکت رسید و بهرام بیگ جانشین وی شد اما یک سال بعد با تظلم خواهی سیدی خان پسر قباد بیگ از مراد سوم عثمانی امارت میان وی و بهرام تقسیم گردید. دو سال بعد سیدی خان عمویش را به قصاص قتل پدرش کشت و خود حاکم بلا منازع عمادیه گشت.[۹۰]
-کلهر:
همان طور که ذکر شد؛ اسکندر خان حاکم کلهر پلنگان در سال ۹۸۵ هـق. سر به شورش برداشت که بوسیله سولاغ حسین تکلو سرکوب گردید.[۹۱]منابع از اُمرا و سران دو شعبه درتنگ و ماهیدشت در این دوره اطلاعاتی به دست نداده اند.
-گلباغی:
از اُمرای این قبیله حیدر بیگ بن علی آقا و محمد قلی بن یارالله آقا بودند که حیدر بیگ از متتابعان سرخاب بیگ اردلان بود که در سال ۹۹۱ هـق. وفات یافت و محمد قلی بر خلاف حیدر بیگ انقیاد خود را به سلطان مراد سوم عثمانی اعلام داشت و امارتش تا سال ۱۰۰۳ هـق. ادامه یافت.[۹۲]
-محمودی:
منصور بیگ پسر امیر بیگ از ملازمان شاه اسماعیل دوم بود، اما بعد از فوت این شاه صفوی با وعده حکمرانی «بارگیری» از سوی خسرو پاشا والی «وان» به عثمانی پیوست و زینل بیگ نیز به عثمانیان پیوست. از دیگر اُمرای این قبیله حسن بیگ بود که گاهی رومی و گاهی قزلباش میشد. وی در جرگه ملازمان شاه طهماسب بود اما پس از چندی به عثمانی ها پیوست و مورد تکریم سلطان عثمانی قرار گرفت وی بعد از پنجاه سال امارت در سال ۹۹۳ هـق. درگذشت بعد از وی پسرش امیر شیر بیگ به فرمان مراد سوم عثمانی به امارت این خاندان تکیه زد.[۹۳]
-مکری:
امیره بیگ بن شیخ حیدر در دوره شاه طهماسب امارت ولایت مکری را بر عهده داشت و در دوره شاه اسماعیل دوم نیز به خدمت وی شتافت و مورد تکریم این شاه صفوی قرار گرفت اما در دوره شاه محمد خدابنده به سبب دخالت قزلباشان در امور در سال ۹۹۱ هـق. به خدمت سلطان مراد سوم عثمانی درآمد[۹۴].
نتیجه
کُردها بعد از مرگ شاه طهماسب اول، در جریان گروه بندی های جانشینی، در صف حامیان شاه اسماعیل دوم قرار گرفتند و در مدت حکمرانی کوتاه مدت و مستعجل این شاه، مورد توجه او قرار گرفتند اما با روی کار آمدن شاه محمد خدابنده کم بینا و ضعیف مزاج، قبایل قزلباش و حرم سرا از ضعف و سستی شاه استفاده نموده و هر کدام مصمم بودند که خود زمام امور را به دست بگیرند. جناح بندی های سیاسی میان قزلباشان و حرمسرا، موجبات روزافزون آشفتگی و نابسامانی اوضاع داخلی صفویان را فراهم آورد و سبب گردید، قبایل و اُمرائی که در دوره شاه طهماسب اول و شاه اسماعیل دوم از مدافعان حکومت صفوی بودند به حکومت عثمانی گرایش پیداکنند.
این روی گردانی برخی قبایل کُرد به طور اعم و خاندان اردلان به طور اخص را باید معلول اختلافات و درگیری های دربار صفوی و عدم توجه سران و بزرگان به امور امپراطوری دانست که به جای توجه به امور بنیادی و اساسی ایالات و رعایا به دنبال سهم خواهی و مطالبات قبیله ای بودند. و کُردها را که سرحدات مرزی در خط مقدم تهاجمات عثمانی بودند به حال خود رها کردند.
با این تفاسیر؛ کُردها در ابتدای این دوره و حتی در زمان شاه محمد خدابنده به سهم خود در خدمت اهداف صفویان بودند اگرچه بعضی منابع در یورش عثمانی به قلمرو صفوی در تأثیر و تحریک کردها در این یورش ها غلو کرده اند اما باید گفت دلیل عمده این یورش ها و شکست صفویان در این جنگ ها، اختلافات و تعارضات درونی سران قزلباش و مداخلات حرمسرا در امور سیاسی بود که دربار استانبول را در نابودی همسایه شرقی خود مصمم ساخت.
از سوی دیگر کُردها در مقابله با هجوم ازبکان در نواحی شرقی، رشادت ها و جلادت های بسیار از خود به منصه ظهور رساندند و از قدرت جنگاوری خود در راستای دفع تجاوزات همسایه غربی استفاده کردند.
منابع
۱) ابوبکر بن عبدالله ، تاریخ عثمان پاشا، به کوشش یونس زیرک، ترجمه و تعلیق نصرالله صالحی،تهران ، طهوری، ۱۳۸۷٫ .
۲) افوشته ای نطنزی، محمود بن هدایت الله، نقاوه الآثارفی ذکر الاخیاردر تاریخ صفویه، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چاپ دوم، ۱۳۷۳٫ .
۳)اولیا چلبی، کُرد در تاریخ همسایگان (سیاحتنامه اولیا چلبی)، ترجمه فاروق کیخسروی، ارومیه ، صلاح الدین ایوبی ، ۱۳۶۴ .
۴)بدلیسی، شرفنامه، به اهتمام محمد عباسی،تهران، علمی،چاپ دوم،۱۳۶۴٫ .
۵)تتوی، قاضی احمد و آصف خان قزوینی، تاریخ الفی، مترجم سید علی آل داوود، تهران، فکر روز، ۱۳۸۷٫ .
۶)ترکمان منشی، اسکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی ، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر،چاپ دوم،۱۳۸۳٫ .
۷)جنابذی، میرزا بیگ، روضه الصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،۱۳۷۸٫ .
۸)حسینی استرآبادی ، سید حسین، تاریخ سلطانی (از شیخ صفی تا شاه صفی)، به کوشش احسان اشراقی، علمی، چاپ دوم،۱۳۶۶٫ .
۹)روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوائی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۴٫ .
۱۰)شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، تصحیح سیدحسن سادات ناصری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱٫ .
۱۱)مستوفی، محمد محسن، زبده التواریخ، تصحیح بهروز گودرزی، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۵٫ .
۱۲)منجم یزدی، ملاجلاالدین، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیف الله وحید نیا، بی جا، وحید،۱۳۶۶٫ .
۱۳)نصیری، میرزا علی نقی، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیم لو، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۲٫ .
۱۴)واله قزوینی اصفهانی، محمدیوسف، خلد برین، تصحیح محمدرضا نصیری،تهران، انجمن آثار و مفاخرفرهنگی،۱۳۸۰٫ .
۱۵)هدایت، رضاقلی، روضه الصفای ناصری، جلد۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، اساطیر،۱۳۸۰٫ .
مأخذ
۱)احمد یاقی ، اسماعیل، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه ی رسول جعفریان، قم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ پنجم، ۱۳۸۸٫ .
۲)اردلان ، شیرین، خاندان کرد اردلان در تلاقی امپراطوری ایران و عثمانی، برگردان مرتضی اردلان، تهران، نشرتاریخ ایران، ۱۳۸۷٫ .
۳)اردلان( مستوره)، ماه شرف، تاریخ اردلان، تصحیح ناصر آزادپور، کرمانشاهان، کانون خانوادگی خاندان اردلان،۱۳۳۲٫ .
۴)اعتماد السطنه، محمدحسن خان، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ .
۵)اوزون چاوشلی، تاریخ عثمانی، جلد اول،ترجمه ایرج نوبخت ، تهران ، کیهان، چاپ دوم ، ۱۳۷۷٫
۶)پورگشتال، هامر، تار یخ امپراطور عثمانی، جلد دوم، ترجمه میرزا ذکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، زرین، ۱۳۶۷.
۷)روحانی (شیوا)، بابا مردوخ، تاریخ مشاهیر کرد، بخش دوم (جلد سوم)، به کوشش ماجد مردوخ روحانی ، تهران، سروش، ۱۳۷۲٫ .
۸)حزنی، حسین(داماو مکریانی)، تاریخ امیران سوران، ترجمه رضا خیری مطلق، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴٫
۹)خسرو بن محمد ( منصف)، لب التواریخ( تاریخ خاندان اردلان)، مصحح ناصر آزاد پور، تهران، کانون خانوادگی خاندان اردلان، ۲۵۳۶٫ .
۱۰)اردلان، شیرین، خاندان کُرد اردلان، ترجمه مرتضی اردلان، تهران، تاریخ ایران، ۱۳۸۷٫ .
۱۱)زکی بیگ، محمدامین ، زبده تاریخ کرد وکردستان، ترجمه یدالله روشن اردلان ، تهران ، توس ، ۱۳۸۲٫ .
۱۲)سنندجی(فخر الکتاب)، میراز شکرالله، تحفه ناصری (در تاریخ و جغرافیا کردستان)، تصحیح حشمت الله طبیبی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶.
۱۳)شاو، استنفورد جی، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، جلد اول، ترجمه محمودرمضان زاده، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰٫ .
۱۴)صفی زاده، صدیق، تاریخ کُرد وکُردستان، تهران، آتیه،۱۳۷۸ .
۱۵)طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران( از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس)، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۳٫ .
۱۶)فلسفی، نصراله، زندگانی شاه عباس اول، جلد۲، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم،۱۳۴۷ .
۱۷)کردستانی) وقایع نگار( ، علی اکبر ، جغرافیا و تاریخ کردستان(حدیقه ناصریه و مرآت الظفر)، بکوشش محمد رئوف توکلی، تهران، توکلی، ۱۳۸۱.
۱۸)نوائی، عبدالحسین، شاه عباس اول،جلد۱و۲، تهران، زرین،۱۳۶۷.
۱۹)هینتس، والتر، شاه اسماعیل دوم صفوی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، علمی و فرهنگی،۱۳۷۱.
پی نوشت
[1] ـ روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوائی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۴، ص ۱۵۰۰ ؛ ترکمان منشی، اسکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد۱، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر،چاپ دوم،۱۳۸۳٫، ص ۵-۲۰۴ ؛ قمی، قاضی احمد بن شرف الدین الحسین الحسینی،خلاصه التواریخ، جلد۱، به تصحیح احسان اشراقی، تهران، دانشگاه تهران،چاپ دوم،۱۳۸۳٫، ص ۲- ۶۰۱؛ جنابذی، میرزا بیگ، روضه الصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،۱۳۷۸، ص ۶-۵۷۳ .
[۲] ـ پورگشتال، هامر، تار یخ امپراطور عثمانی، جلد ۲، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، زرین، ۱۳۶۷، ص ۱۴۸۴؛ هینتس، والتر، شاه اسماعیل دوم صفوی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، علمی و فرهنگی،۱۳۷۱،ص ۵۸٫ .
[۳] ـ منجم یزدی، ملاجلاالدین، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیف الله وحید نیا، بی جا، وحید،۱۳۶۶،ص ۳۲٫ .
[۴] ـ بدلیسی، شرفنامه، به اهتمام محمد عباسی،تهران، علمی،چاپ دوم،۱۳۶۴، ص ۵۸۱٫ .
[۵] ـ هینتس،پیشین، ص ۵-۱۱۴ .
[۶] ـ روملو، پیشین، ص ۱۵۲۷ ؛ تتوی، قاضی احمد و آصف خان قزوینی، تاریخ الفی، مترجم سید علی آل داوود، تهران، فکر روز، ۱۳۸۷،ص ۷۷۰ .
[۷] ـ تتوی، پیشین، ص۷۷۰؛ هدایت، رضاقلی، روضه الصفای ناصری، جلد۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، اساطیر،۱۳۸۰٫ص۶۵۳۴٫ .
[۸] ـ ترکمان ، پیشین، جلد۱،ص ۲۰۸٫ .
[۹] ـ تتوی ، پیشین، ص ۷۷۰؛ قمی در جلد۲ ص ۶۴۳ بدون اشاره به دلیل درگیری تنها زدن داروغه توسط صوفیان را ذکر کرده است.
[۱۰] ـ ترکمان ،پیشین،جلد۱، ص۲۰۹؛ واله قزوینی اصفهانی، محمدیوسف، خلد برین، تصحیح محمدرضا نصیری،تهران، انجمن آثار و مفاخرفرهنگی،۱۳۸۰، ص ۴-۵۴۳.
[۱۱] ـ روملو، پیشین، جلد۳،ص۱۵۲۸؛ ترکمان، پیشین،جلد۱، ص ۲۰۹٫ .
[۱۲] ـ هدایت، پیشین جلد۸، ، ص ۶۵۳۵؛ تتوی، پیشین،ص ۷۷۰٫ .
[۱۳] – تتوی، همان، ص۷۷۱٫ .
[۱۴] ـ ترکمان ، پیشین، جلد۱،ص۲۰۹٫ .
[۱۵] ـ تتوی،پیشین،ص۷۷۰؛ هدایت،پیشین،جلد۸، ص۶۵۳۵٫ .
[۱۶] ـ بدلیسی، پیشین، ص۴۰۹٫.
[۱۷] ـ تتوی به اشتباه در (صفحه ۷۹۹)این رویداد را ذیل حوادث سال ۹۸۲ آورده و واژه پلنگان را به صورت تلنگان نوشته است.
[۱۸] ـ روملو، پیشین ، جلد۳، ص۴۰-۱۵۳۷؛ قمی، پیشین، جلد۲،ص۷-۶۴۶؛ افوشته ای نطنزی، محمود بن هدایت الله، نقاوه الآثارفی ذکر الاخیاردر تاریخ صفویه، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چاپ دوم، ۱۳۷۳، ص۵۴٫ .
[۱۹] ـ بدلیسی، پیشین، ص۴۱۰٫ .
[۲۰] ـ ترکمان ، پیشین، ص۹-۲۲۸ .
[۲۱] ـ جنابذی، پیشین، ص۵۹۲٫ .
[۲۲] ـ ترکمان ، پیشین، جلد۱،ص۹-۲۲۸ ؛ قمی، پیشین، جلد۲، ص ۶۷۴؛ جنابذی، پیشین، ص ۵۹۳٫ .
[۲۳] ـ جنابذی ، همان، ص۵۹۵٫ .
[۲۴] ـ ترکمان،پیشین، جلد۱، ص ۳۲۹؛ .منجم یزدی ،پیشین،ص۵۲؛ جنابذی،پیشین،،۵۹۸؛ هدایت،پیشین، جلد۸، ۰-۶۵۴۹
[۲۵] ـ جنابذی، پیشین، ص۶۰۵٫ .
[۲۶] ـ همان، ص ۹_ ۶۰۸٫ .
[۲۷] ـ هدایت در جلد۸ روضه الصفا ص ۶۵۷۷ این زمان را چهارده ماه ذکر کرده است.
[۲۸] – جنابذی ، پیشین، ص ۶۱۲٫ .
[۲۹] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص ۲۵۷؛ هدایت، پیشین، جلد۸، ص۸- ۶۵۷۷٫ .
[۳۰] ـ همان، ص ۲۷۷٫ .
[۳۱] ـ همان، ص ۲۷۸٫ .
[۳۲] ـ جنابذی، پیشین، ص ۶۱۳٫ .
[۳۳] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۹۰- ۲۸۰.
[۳۴] ـ جنابذی، پیشین، ص ۶۵۱٫ .
[۳۵] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۲۹۵٫ .
[۳۶] ـ جنابذی، پیشین، ص۶۶۰٫ .
[۳۷] ـ همان، ص ۶۶۴٫ .
[۳۸] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص ۴۰۲؛ قمی، پیشین ، جلد۲، ص ۸۸۵٫ .
[۳۹] ـ ترکمان، همان، ص۴۰۲٫ .
[۴۰] - طاهری، ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ( از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس)، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۳، ص ۳۲۰ ؛ نوائی، عبدالحسین، شاه عباس، جلد۱و۲، تهران، زرین، ۱۳۶۷، ص۸ .
[۴۱] ـ قمی، پیشین، جلد۲، ص ۶۷۲؛ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۲۳۱٫ .
[۴۲] – ترکمان، همان،ص ۲۳۳٫ .
[۴۳] ـ ابوبکر بن عبدالله ، تاریخ عثمان پاشا، به کوشش یونس زیرک، ترجمه و تعلیق نصرالله صالحی، تهران ، طهوری، ۱۳۸۷، ص۴۶٫ .
[۴۴] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۲۳۲؛ ؛ هدایت ، پیشین، جلد۸، ص ۶۵۵۶٫ .
[۴۵] ـ ابوبکر بن عبدالله، پیشین، ص ۵۰٫ .
[۴۶] ـ فلسفی، نصراله، زندگانی شاه عباس اول، جلد۲، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم،۱۳۴۷، ص ۷۸.
[۴۷] – ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۴ -۲۳۳٫ .
[۴۸] – همانجا.
[۴۹] – ابوبکر بن عبدالله، پیشین، ص ۵۲٫ .
[۵۰] - همانجا ؛ ترکمان، پیشین،جلد۱، ص۴-۲۳۳٫ .
[۵۱] – افوشته ای نطنزی، پیشین،ص۸۲٫٫ (شرفنامه ص۱۷۳ محمد بیگ را در زمره کردهای جزیره آورده است).
[۵۲] ـ همان، ص۸۶٫ .
[۵۳] ـ قمی، پیشین،جلد۲، ص ۸۴ – ۶۷۹؛ افوشته ای نطنزی، پیشین، ص ۸ – ۸۵؛ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص ۷ -۲۳۵٫ .
[۵۴] ـ قمی، پیشین، جلد۲، ص۶-۶۸۵٫ .
[۵۵] ـ ترکمان ، پیشین،جلد۱، ص ۲۳۸٫ .
* قمی این زمان را دو هفته ذوشته است( قمی، پیشین، ص ۶۵۶).
[۵۶] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص ۲۳۹؛ قمی، پیشین، جلد۲،ص۸ – ۶۵۶؛ هدایت ، پیشین، جلد۸،ص۶۵۶۵٫
[۵۷] ـ همان، ص ۴۳۸٫ .
[۵۸] ـ قمی در جلد دوم خلاصه التواریخ صفحه ۹۰۸ به اشتباه «دولتیار خان زنگنه»نوشته است.
[۵۹]ـ بدلیسی، پیشین، ص ۵-۱۲۴؛ خسرو بن محمد، لب التواریخ( تاریخ خاندان اردلان)، تهران، کانون خانوادگی خاندان اردلان، ۲۵۳۶، ص۱۹؛ اردلان( مستوره)، ماه شرف، تاریخ اردلان، تصحیح ناصر آزادپور، کرمانشاهان، کانون خانوادگی خاندان اردلان،۱۳۳۲٫، ص۴۶؛ جغرافیا و تاریخ کردستان(حدیقه ناصریه و مرآت الظفر)، بکوشش محمد رئوف توکلی، تهران، توکلی، ۱۳۸۱؛ سنندجی، میراز شکرالله (فخر الکتاب)، تحفه ناصری (در تاریخ و جغرافیا کردستان)، تصحیح حشمت الله طبیبی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۹۹-۱۰۰؛ روحانی (شیوا)، بابا مردوخ، تاریخ مشاهیر کرد، بخش دوم (جلد سوم)، به کوشش ماجد مردوخ روحانی ، تهران، سروش، ۱۳۷۲ ، ص ؛ صفی زاده، صدیق، تاریخ کُرد وکُردستان، تهران، آتیه،۱۳۷۸، ص ۴۹۱٫ .
[60] _ احمد یاقی ، اسماعیل، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه ی رسول جعفریان، قم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ پنجم، ۱۳۸۸، ص ۹۱٫ .
[۶۱] - اردلان ، شیرین، خاندان کرد اردلان در تلاقی امپراطوری ایران و عثمانی، برگردان مرتضی اردلان، تهران، نشرتاریخ ایران، ۱۳۸۷، ص۴۶٫ .
[۶۲] ـ روحانی (شیوا)، پیشین، بخش دوم( جلد سوم) ص۴۱۴٫ .
[۶۳] ـ بدلیسی، پیشین ،ص ۳۸۵ .
[۶۴] ـ همان ، ص ۲-۵۸۱٫ .
[۶۵] – همان، ص ۳۸-۴۳۷٫ .
[۶۶] ـ همان،ص۳۳۸٫ .
[۶۷] ـ صفی زاده، پیشین، ص۵۷۷٫ .
[۶۸] - بدلیسی، پیشین، ص۲۱۱ ؛ روحانی(شیوا)، پیشین، بخش دوم ( جلد سوم)، ص ۲۲۶٫ .
[۶۹] – منجم یزدی، پیشین، ص ۲۳٫ .
[۷۰] – ترکمان، پیشین،جلد۱، ص ۲۲۸ ؛ جنابذی، پیشین، ص ۵۹۴؛ افوشته ای نطنزی، پیشین،۶۰۸٫ .
[۷۱]- افوشته ای نطنزی، پیشین، ص۸۶٫ .
[۷۲] ـ بدلیسی، پیشین،صص۲۶- ۲۲۳؛ روحانی( شیوا)، پیشین، بخش دوم ( جلد سوم) ، ص۱۴-۲۱۲٫ .
[۷۳] – زکی بیگ، محمدامین ، زبده تاریخ کرد وکردستان،جلد۲، ترجمه یدالله روشن اردلان ، تهران ، توس ، ۱۳۸۲٫ ، ص ۲۴۹ .
[۷۴] – قمی، پیشین،جلد۲،ص ۸۱۷٫ .
[۷۵] – بدلیسی، پیشین، ص ۴۳۱٫ .
[۷۶] – منجم یزدی، پیشین، ص ۲۳۶٫ .
[۷۷] ـ نصیری، میرزا علی نقی، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیم لو، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۲، ص۶٫ .
[۷۸] ـ حزنی، حسین(داماو مکریانی)، تاریخ امیران سوران، ترجمه رضا خیری مطلق، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴، ص ۸٫ .
[۷۹] ـ افوشتهای نطنزی، پیشین، ص ۳۳۲٫ .
[۸۰] ـ منجم یزدی، پیشین، ص ۷۲٫.
[۸۱] ـ بدلیسی، پیشین، ۴۲۶؛ حسینی استرآبادی ، سید حسین، تاریخ سلطانی (از شیخ صفی تا شاه صفی)، به کوشش احسان اشراقی، علمی، چاپ دوم،۱۳۶۶، ص۱۵۰؛ جنابذی؛ پیشین،ص۷۳۲؛ شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، جلد۱، تصحیح سیدحسن سادات ناصری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱،ص۱۳۲٫ .
[۸۲] ـ اعتماد السطنه، محمدحسن خان، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۸۷۹٫ .
[۸۳] ـ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص ۲۱۵٫ .
[۸۴] ـ قمی، پیشین،جلد۲،ص ۸۰۷٫ .
[۸۵] ـ مستوفی، محمدمحسن، زبده التواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، بنیاد موقوفات افشار، تهران،۱۳۷۵، ص۹۳٫
[۸۶] ـ ترکمان، پیشین، جلد۲، ص۹۴۶٫ .
[۸۷] ـ همان، ص۱۰۸۶٫ .
[۸۸] ـ بدلیسی، پیشین،ص۷-۳۰۶؛ روحانی(شیوا)، پیشین، بخش دوم ( جلد سوم)، ص۱۹۱٫ .
[۸۹] ـ بدلیسی، پیشین، ص ۶۰ـ۲۵۹٫ .
[۹۰] ـ بدلیسی، همان، ص ۵۶ ـ۱۵۰؛ زکی بیگ، پیشین، جلد۲،ص ۲۵۵٫ .
[۹۱] ـ روملو، پیشین، جلد۳، ص ۱۵۳۷؛ قمی، پیشین، جلد۲، ص ۷- ۶۴۶؛ افوشته ای نطنزی، پیشین، ص۵۴٫ .
[۹۲] ـ بدلیسی، پیشین، ص ۳۹۴٫ .
[۹۳] ـ همان، ص ۷- ۳۹۶٫ .
[۹۴] ـ همان، ۳۷۵؛ ترکمان، پیشین، جلد۱، ص۲۳۳٫ .
نویسنده : دکتر برومند سورنی پژوهشگر تاریخ